سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

سیاست فربه و موانع خروج از آن

ویرایش‌شده‌ی نگاشته‌یی از حجت الاسلام محسن ذاکری در www.alef.ir

 

عنوان «خروج از سیاست فربه» ممکن است برخی را به خطا اندازد و تا «کوچک سازی» و «کاهش تصدی‌گری دولت» فروکاسته شود. رابطه منطقی این دو عموم و خصوص مطلق است و «خروج از سیاست فربه» علاوه بر کاهش تصدی‌گری دولت، موارد بی‌شمار دیگری را نیز شامل می‌شود.

 

1. تفسیر غالب از سیاست

مهم ترین رکن سیاست فربه که خروج از آن نیز بسته به آن است «نگرش و قرائت از سیاست» است. آیا سیاست همه کاره است؟ یا آن که می‌بایست در مقام تسهیل‌گر امور باشد و به‌سان مدیر توانا بودن که با «گوش بودن» نسبت وثیق‌یی دارد، سیاست‌مدار نیز باید به اصلاح و تدبیر امور روی آورد، بی‌آن‌که گام‌های دیگران را کوتاه سازد و مدعی همه‌چیزفهمی، همه‌چیزدانی و همه‌کارتوانی گردد.

برداشت و قرائت غالب از سیاست در جامعه‌ی ما، همه‌کارگی و همه‌دانی، فیلسوفی و عارفی، مشتاقی و معشوقی و خداوندگاری است. این تفسیر از سیاست از آن هیولای ناجی‌نمایی ساخته است قدبرافراشته و آشفته، سردرزمین‌برده و سودای‌آسمان‌درسرداشته، هزاردستان‌یی که به مصداق «من آن ام که رستم بود پهلوان!» در همه‌ی پیشینه‌های متصور افتخار چنگ زده است.

چنین هیولای سیری‌ناپذیریی نه تاب نقد دارد نه توان اصلاح، نه روی مهربانی نه صفای لبخند. او بی‌سروته است و در همه جا دست‌یی دارد. بر اصلاح هر امر مدعی و در افساد هر امر عامل است. از این روست که همچنان کوروش‌منشی و خودکوروش‌پنداری در سیاست ما حاکم است و سیاست‌مداران‌مان گمان می‌برند به فرمان همایونی‌شان، فرهنگ و هنر و اندیشه بر سبیل و صراط خواهند شد و در برابر دیدگان سیاست، خوش‌رقصی خواهند نمود! در حال‌یی که واقعیت این است که فرهنگ مدت‌هاست بر سیاست شوریده، هنر سالیان‌یی‌ست که دست رد بر سینه‌ی سیاست زده و اندیشه نیز اساسا او را به هیچ گرفته است و این آشفته‌گی از اشتهای سیری‌ناپذیر سیاست حاصل آمده است.

به رغم عیان بودن این آشفته‌گی، تفسیر غالب در جامعه‌ی عمومی و خصوصی ما از سیاست، هم‌چنان فربه است و از همین روست که همه‌ی امیدها برای تغییر و تحول بنیادین در عرصه‌های مختلف به یک فعل سیاسی یعنی «انتخابات» و «موج تغییر مدیران» گره می‌خورد. این گره‌خوردگی به روشنی گویای آن است که راه دیگریی برای تحول نمی‌یابیم و این عدم دریافت راه دیگر، نشان‌دهنده‌ی آن است که سیاست بیش از آن چه گمان داریم فربه و گسترده شده است و در یک چاقی مزمن مشرف به موت، همه‌گان را به گیجی و سردرگمی افکنده است.

فراگیری و گسترده‌گی و فربه‌گی قرائت غالب از سیاست، خود بزرگ‌ترین مانع نجات و خروج از این درد عتیق و جدید است. عتیق از آن روست که صبغه و سابقه‌ی تاریخی و پیشینه‌ی سیاست‌زده‌گی و روح فرمان‌داری و فرمان‌بری در سرزمین ما، پشتیبان چنین نگرش‌یی است و جدید از آن روست که فربه گشتن سیاست در دنیای مدرن، اشکال و زوایایی مختص خود یافته، به گونه ای که مدرنیته در ظاهرترین نمود خویش، سیاست‌زاده است.

مداخله‌ی سیاست در همه‌ی امور در جان ما چنان ریشه دوانده که گاه در مقام مطالبه‌ی عمومی غالب ایستاده است؛ چونان که گویا دست‌ازسیاست‌شستن هم راه مطمئن‌یی برای تطهیر آلوده‌گی های سیاست همه‌کاره نیست و از این روست که ایرانیان به امید تغییر و تحول در فرهنگ و اندیشه و هنر هم، امید در سیاست می‌جویند و شفاعت اصلاح این همه را از سیاست‌مداران خواهان اند که خود هزار مسأله‌ی نظری و عملی دارند. طرفه آن که گاه پا را از این نیز فراتر نهاده و چتر فربه سیاست را بر دین می‌نهیم و اصلاح نقصان‌های معرفتی و عملی جامعه‌ی اسلامی را که مرتبط با تربیت خانواده‌گی و حوزه‌های دینی و کرسی‌های تبلیغ و ترویج و پژوهش آیینی است، در آشفته‌بازار سیاست می‌جوییم.

این نوشتار در مقام بیان انفصال تام میان این امور نیست بلکه بی‌شک میان این امور نسبت‌های درخوریی وجود دارد و تعریف این نسبت‌ها گرچه کار بسیار مهم‌یی است اما بر خلاف نظر بسیاریی از مدعیان، سیاست به‌تنهایی نه در چنین جای‌گاه‌یی است و نه چنین توان و حدیی را می‌توان برای‌ش قائل شد؛ این امر نیازمند مشارکت و حضور همه‌ی صاحبان و اهالی اندیشه، فرهنگ ، هنر و سیاست است و سیاست در این راه تنها می‌تواند دعوت‌کننده و آغازگر گفتمان تعیین نسبت‌های میان این امور باشد تا هر امر در جای خود نشیند و عدالت میان این امور مستقر گردد.

در همین رابطه یک تفسیر ممکن از هشت سال اصلاحات این است که برخی از سوءمدیریت‌ها وجود داشت و فرصت‌طلبان از فضای آزاد سوءاستفاده‌هایی کردند که به برانگیخته شدن احساسات و نگرانی‌های دین‌مدارانه‌ منتج شد و  اکثریت مردم ایران در انتخابات سال 1384 بیشتر با دغدغه‌هایی دینی روی به سیاست کردند، در حال‌یی که در سال 1392 این دغدغه‌ها بیشتر رنگ و بوی اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاست خارجی داشت. حال می‌توان گفت در موجه بودن دغدغه‌های سیاست خارجی جهت روی آوردن به سیاست جای چون‌وچرا نیست اما رفع همه‌ی دغدغه‌های فرهنگی، دینی، هنری و اقتصادی را در سیاست جستن، نشانه‌ی ناخوش‌آیندیی است از سیاست فربه‌یی که در تار و پود ما دمیده است تا بدان جا که برای رهایی از سیاست فربه، دست به دامان سیاست فربه شده‌ایم!

2. بهره‌برداران و روزی‌خوران سیاست فربه

 

از تفسیر غالب از سیاست که گذر نماییم باید بدانیم که هر امر صاحبان و مدعیان خود را دارد که بدان خو گرفته و تا پای جان بر عادت کج خویش ایستاده اند و در این کجی تا ثریا نیز خواهند رفت. صاحبان سیاست فربه که عمریی را در فربه‌گی سیاست به سر برده‌اند دومین مانع جدی این خروج هستند. موانع‌یی هوش‌مند که برای مقابله با این خروج هر روز طرح‌یی نو در می‌افکنند و بر «ایستایی» نام «اقتدار» و «مقاومت» می‌زنند.

عدم تغییر و تحول ویژه‌گی و خواست این افراد است و چه بسا هیچ راه‌یی برای متقاعد ساختن و دیالوگ با اینان نباشد. شاید تنها راه آن است که صاحبان و ذی‌نفعان سیاست فربه به همان‌جا روند که خود سیاست فربه می‌رود! آنان در یک سیاست اعتدالی جایی ندارند چرا که حاضر به تغییر منش خویش نبوده و هر چند به مصالح‌یی ذیل چتر اعتدال آیند اما در عمل هم‌چنان  سیاست را فربه‌تر ساخته و به مضامین سیاست فربه عمل خواهند نمود و چونان ساز ناکوک‌یی خواهند بود در دامان سیاست معتدلی که در اندیشه‌ی خروج از فربه‌گی است.

3. ساختارهای فربه سیاست

سومین مانع کلان‌یی که در برابر این خروج مقاومت می‌نماید، ساختارهای فربه‌یی است که در سیاست ایجاد شده و هم نگرش غالب اشاره‌شده در بند یک و هم خواست طالبان سیاست فربه بیان‌شده در بند دو را صورت‌یی نهادینه و ساختاری داده است. ساختارهایی که برخی‌شان شکل قانونی به خود گرفته و تغییر و تحول در آنان نه آسان و نه کار یک‌شبه و یک‌ساله است. سیاست فربه برای تضمین و تداوم فربه‌گی خویش، ساختارهایی آفریده است که در مواقع اراده‌ی خروج، چونان وضع‌یی که در آن ایستاده‌ایم، این خروج منتفی و ممنوع گردد. مقتضی وجود و بقای این ساختار، دخالت بی‌حدوحصر سیاست در همه‌ی امور است و اگرچه تغییر نوع نگرش و تفسیر از سیاست و تغییر سیاست‌مداران می‌تواند تا حدیی و به صورت موقت از فربه‌گی سیاست بکاهد اما این تغییر به‌تنهایی در برابر تأثیر افزاینده‌ی این ساختارها ناکام خواهد ماند. در این صورت تلاش هوش‌مندانه در جهت تغییر قانونی این ساختارها و در انداختن ساختارها و سازمان‌هایی متناسب با سیاست اعتدالی، و رسوخ دادن تفکرات و اندیشه‌های مصلح سیاست فربه در عرف و فرهنگ جامعه، راه‌کاریی دشوار و بسیار سهمگین و سخت، اما ناگزیر است.

کوتاه سخن آن که جامعه‌ی ما آن چنان که عزم خروج از سیاست فربه کرده و به ندای بلند بر این باور فریاد زده است می‌بایست از سه سد بلند «تفسیر فربه از سیاست» ، «طالبان سیاست فربه» و «ساختارهای فربه سیاست» عبور نماید. ان‌شاءالله!