سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

تفکر پسانظامیه ای، قبایی تنگ بر تن علم

دکتر رضا منصوری

«من از استادان عرب‌م (مسلمان‌م) آموخته‌ام که عقل را راهنمای خود قرار دهم، حال آنکه شما بدین خرسند اید که مثل یک اسیر، زنجیر یک مرجع اخلاقی را به گردن داشته باشید.»
آدِلارد باثی (وفات 548/1152)
قرن ششم/ دوازدهم همراه است با طلوع خردگرایی در اروپا و غروب آن در کشورهای اسلامی: یک طرف پی‌یر آبلار (وفات 538/1142) با ستیز برای خردگرایی در اروپا و طرف دیگر امام محمد غزالی (وفات 505/1111) با ستیزش در مقابل آزاداندیشی. اگر امروز در جمهوری اسلامی «ابن‌سینا» را از مفاخر اسلام می‌دانیم، فراموش نکنیم «امام محمد غزالی» سخنان او را «کفر صریح» می‌دانست؛ و اگر به علم دوران اسلامی افتخار می‌کنیم، بدانیم که این افتخار متعلق به دوران قبل از امام محمد‌غزالی، قبل از نظامیه‌ها، و قبل از محدودکردن تعقل در نظامیه‌ها و نه دوران پس از آن است.
در دوران پسانظامیه‌ای نداریم موردی که به آن افتخار کنیم؛ همین تفکر پسانظامیه‌ای است که دوران خفت را برای جامعه‌های اسلامی به‌بار آورد و باارزش‌ترین موهبت انسانی را، که ملایک را مجبور به سجده کرد، یعنی خرد را، محدود و مقید کرد:
«اُسجُدو لِآدَمَ»! و «علَّمَ آدَمَ الاَسماءِ کُلّها»؛ علم‌یی که ملایک نداشتند!
«فَقال اَنبئونی باَسماءِ هُولاءِ آن کُنتُم صادِقین» و فرشته‌گان گفتند «لا عِلمَ لَنا اِلّا ما عَلَّمتنا» و آن علم، علوم طبیعی بود، نام هر آنچه در هوا و زمین است و ماه و آفتاب و ستارگان! این است فضل انسان بر فرشتگان و همین است که با تاسیس نظامیه‌ها محدود شد. تصوری از انسان کامل ساخته شد که در بهترین شرایط به فرشته فروکاسته می‌شد و آن فضل و برتری انسان نسبت به فرشتگان یعنی علم، و آن هم علوم طبیعی محدود شد و از بین رفت.
لابد این پدیده از قبل شروع شده بوده است که تجلی آن را در نهاد نظامیه‌ای می‌بینیم. بی‌جهت نیست اگر ناصرخسرو در نیمه دوم قرن پنجم می‌گوید (جامع‌الحکمتین، ص 14 و 15):
علماء دین حقّ مر علم طب را و علم نجوم را همی دلیل اثبات نبوت کنند ... و به‌علت کافرخواندن این علما لقبان مر کسان‌یی را که علم آفرینش دانند، جوینده‌گانِ چون‌وچرا خاموش گشتند و گوینده‌گان این علم خاموش ماندند و جهل بر خلق مستولی شد، خاصه بر اهل زمین ما که خراسان است و دیار شرق.
و نیز فراموش نکنیم که در اوایل دوره‌ی صفویه فضل‌الله روزبهان خنجی نوشت:
«... پس ثابت شد که اصلا به تعلم علوم فلسفه (بخوانید: علوم طبیعی) اشتغال ضروری نیست. بنابراین بر شیخ‌الاسلام واجب باشد که از تعلم آن منع کند و اصلا نگذارد که کس‌یی به درس و افاده‌ی آن مشغول گردد که جمیع فسادات که در اسلام ناشی شده منشأ آن اشتهار علوم فلاسفه است.»
پس از شروع نظامیه‌ها و تاثیر و پذیرش افکار محمد غزالی ما شاهد هیچ جنبش درون‌زاد از بدنه‌ی ایران اسلامی نبوده‌ایم که به‌دنبال خردگرایی باشد. به‌هنگام آشنایی ما با تمدن غرب هم، حدود 600 سال پس از شروع جنبش پی‌یر آبلار که به‌سختی ما را از خواب 600 ساله می‌خواست بیدار کند، به‌حدیی غافل بودیم که تصور روشن‌یی از روی‌دادها نداشتیم و مقاومت در مقابل تغییر شدید بود. انواع مشرب‌ها و منش‌های سیاسی هم پدید آمد و هیچ‌گاه هیچ‌یک از این حرکت‌ها ریشه‌های این غفلت را آشکار نکرد و تحلیل‌یی راه‌گشا از روی‌دادهای جهانی و جای‌گاه ما ارایه نداد. پس طبیعی است اکنون که ایران وارد دوران آگاهی شده است، عده‌یی تصور کنند راه دست‌یابی به دوران باعظمت تاریخ اسلام و ایران تمسک به روش‌های پسانظامیه‌ای است که حتی تحمل ملاصدرا و اردستانی‌ها را هم نداشتند!
این سال‌ها ما شاهد موج‌یی سیاسی هستیم که از اسلام و علم تعبیر و تفسیریی نظامیه‌ای دارند؛ موجی که در دولت نهم و دهم به‌شدت اوج گرفت. دو مؤلفه‌ی اجتماعی و سیاست بین‌الملل به رشد این موج کمک می‌کند:
  • آرامش نسبی اجتماعی پس از تلاطم‌های دهه‌ی اول انقلاب و جنگ تحمیلی و نیز پس از شروع دوران سازندگی در دهه 70
اکنون گروه‌هایی که طرفدار محدودکردن خرد‌ اند و خلاقیت را مترادف با هرج‌ومرج و لذا مذموم می‌پندارند، فرصت یافته‌اند قدرت سیاسی به‌دست آورند.
  • خصومت قدرت‌های جهانی که تاب دیدن رشد اسلام‌گرایی را در دنیا ندارند و با ایران اسلامی به مقابله برخاسته‌اند
این خصومت‌ها به رشد موج تفکر نظامیه‌ای کمک کرده است؛ چون عده‌یی به‌ساده‌گی هرآن‌چه در ظاهر از غرب است، از جمله راه و رسم توجه به خرد، را مذموم و ضداسلامی تلقی می‌کنند. رفتارهای خصمانه‌ی قدرت‌های جهانی کمک کرده است تفکر و منش این گروه‌های خردگریز مقبولیت بیش‌تریی پیدا کند.
این مولفه‌ها زمینه را برای حضور گروه‌هایی به کمک عوامل صادق و ناصادق و سودجوی آن‌ها آماده کرد. اما عوامل فرهنگی‌ی تشدید و رشد این موج و تاثیرگذاری آن در سال‌های اخیر متنوع است:
  • الف) تلقی دانش مکتوب از علم نوین
این همان مفهوم علم سنتی در ایران پسانظامیه‌ای است. مطابق این تلقی که در دانشگاه‌های ما هم حاکم است علم آن چیزیی است که در کتاب‌های دنیا مکتوب است و می‌توان آن  را«کسب» کرد. به این معنی علم در ایران معمولا فروکاسته می‌شود به دانش مکتوب. این تفکر همان  است که منجر به ارشدیت سنی در حوزه و دانشگاه شده است و در آن مجال‌یی برای خلاقیت نیست.
بسیاریی از رفتارهای ناپسند دانشگاهی که همه جای ایران شاهد آن هستیم ریشه در این تفکر و مغایرت آن با رفتار علمی در دنیای مدرن دارد و همین عامل ما را به عامل دیگریی در تشدید این موج خردگریزی می‌رساند:
  • ب) بی‌رغبتی به رفع مشکلات دفاعی و اجتماعی کشور
 از دیگر نتایج نامنظور تفکر «
تلقی دانش مکتوب از علم نوین» یک‌یی این است که دانشگاهیان به ریشه‌ی دانش در دنیای مدرن که نیاز اجتماع است، کم‌تر توجه کرده‌ و می‌کنند. درخشان‌ترین دانشگاهیان ما هنوز گمان می‌کنند مسوولیت‌یی در قبال جامعه برای رفع نیاز آن ندارند، چه این نیاز مدنی باشد، دفاعی باشد، تربیتی باشد و چه صرفا کنجکاوی بشری. جامعه‌ی انقلابی ایران هم که چه به‌لحاظ موقعیت ملی و بین‌المللی نیاز شدید به ابزار علوم انسانی از یک طرف و ابزار علوم طبیعی و فن‌آوری از طرف دیگر داشته، احساس کرده است دانشگاهیان تمایل یا توانایی ندارند این نیازها را درک کنند یا به آن پاسخ دهند.
 دانشگاهیان در طول انقلاب بدون شک خدمات ارزنده‌ای به دفاع کشور کرده‌اند. با وصف این، دست‌کم باید بپذیریم چه در رفع مشکلات اجتماعی ایران و چه در رفع مشکلات دفاعی کشور رفتار دانشگاهیان ایران به‌گونه‌ای بوده است که به بخش دفاعی کشور این احساس دست داده است که دانشگاهیان یا رغبت به این موضوع ندارند یا توانایی درگیری با این مشکلات را ندارند. از دید من، ما دانشگاهیان، به‌دلیل نداشتن شناخت عمیق از چه‌گونه‌گی رشد علم در دنیای مدرن و بدون توجه به نقش بسیار مهم نیاز اجتماع به آموزش و شاید پژوهش پرداخته‌ایم؛ و در این میان کم‌تر گام‌یی در این جهت برداشته‌ایم که دنیای مدرن را به‌گونه‌یی درک کنیم که بتوانیم این درک را به جامعه‌ی خودمان هم تسری دهیم. غافل از اینکه در درازمدت تنها و تنها این نیاز مدنی و دفاعی کشور است که می‌تواند کمک کند جامعه ما از دوران پسانظامیه‌ای به دوران پسانیوتنی گذر و مدرنیت را درک کند و بومی کند!
  • ج) شکست سیاسی اصلاح‌طلبان و روی‌دادهای سیاسی پس از آن
این شکست که در یک جامعه‌ی مردم‌سالار می‌توانست رخ‌دادیی معمولی و یک تداول قدرت متعارف تلقی شود منجر به قطبیده‌گی در جامعه‌ی ایرانی شد. این قطبیده‌گی خوراک قطعی به‌دست موج‌یی داد که خردگریز بود و درنتیجه‌ی این تحولات تحدید خرد در دانشگاه‌های کشور تشدید شد.
اگر در عامل اول به‌طور کلی «فرهنگ» حاکم بر جامعه نقش برجسته‌یی داشت، در عامل دوم «غیرسیاسیون» و در عامل سوم «سیاسیون»یی عامل تشدید موج خردگریزی شدند که می‌خواستند منش سیاسی خود را به هر قیمت حاکم کنند و در این میان با استفاده از واژه‌گان اسلامی هر وسیله‌یی را با تقدس هدف توجیه کردند.
عوامل سودجو در بخش آموزش‌عالی و علم و فناوری نیز با فرو کاستن علم و فناوری به آموزش، مجال راحت‌یی که یافتند نوع‌یی خودرایی در بدنه‌ی علم کشور وارد و سپس یکه‌تازی کنند.
***
اثر هم‌افزایی این سه عامل را باید ناشی از هم‌جهت شدن سه گروه اجتماعی دانست که عمدتا غیراصلاح‌طلب هستند. بنابراین در تحلیل شرایط کنونی باید به تفکیک این سه طیف هم‌افزا توجه کرد و دانست که مسوولیت کج‌فهمی علم و اثرهای سوء آن در حد متناظر با عامل اول، خود دانشگاهیان و متولیان علم نوین‌اند. درمورد عامل دوم هم باید دست‌کم پذیرفت که دانشگاهیان بی‌تقصیر نیستند. اما عامل سوم و رشد قدرت حامیان آن پدیده‌یی است که مشابه آن در تمام اعصار و در تمام کشورها دیده شده است. باید این پدیده را گذرا دانست ولی باید کوشید و اشکالات اجتماعی آن را که مانع رشد و توسعه کشور می‌شود عیان کرد. این‌که این گروه اجتماعی با تاکید بر پیشرفت‌های علمی یا دفاعی کشور از جامعه‌ امتیاز می‌گیرد هم طبیعی است و هم نشانه‌ی نقطه‌ضعف دانشگاهیان است که در مورد دو ذکر شد.
با شروع دوره‌ی سازندگی و بدون التهاب سیاسی در دهه 70، تشخیص نیازهای صنعتی و دفاعی کشور منجر به حرکت‌یی شد در جهت درک بهتر علم، پژوهش، فن‌آوری و توسعه. در نتیجه‌ی این حرکت وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری تبدیل شد. این تغییر تنها بازی با کلمه‌ها نبود بلکه نمادیی بود از اراده برای توسعه‌ی ایران و شاهدیی بر این‌که ایران در جهت درک بهتر مفهوم دنیای مدرن و مدرنیته پیش می‌رود.
برای کنار آمدن با مدرنیته و برای رهایی از مفهوم علم پسانظامیه‌ای، و برای جهش نهایی ایران پس از چندهزارسال از چنگال تصور«چوبین‌بودن استدلالیون» این حرکت دهه‌ی 70 گام اول بود که البته شکننده بود. جامعه‌ی ما، حتی جامعه‌ی دانشگاهی ایران، هنوز توافق قطعی روی این موضوع ندارد و این حرکت را هم هیچ‌گاه به‌عنوان یک «چرخش بینش» مهم و اثرگذار تلقی نکرد. بی‌جهت نیست که اولین موج سیاسی طرف‌داران منش سیاسی نظامیه‌ای و تحدید خرد این حرکت را متوقف کرد.
در دولت نهم و دهم وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری، بدون بازگشت نام، محتوایی متناسب با وزارت آموزش‌عالی به‌خود گرفت. نقش پژوهش و فن‌آوری در این وزارت به حداقل رسید و آموزش، محور همه‌ی تصمیم‌گیری‌ها شد. اما چون این حرکت مبتنی ‌بر تفکر نظامیه‌ای بود، نوع آموزش، نوع استخدام هیات علمی، و نوع گرفتن دانشجو در سطوح عالی هم متناسب با تفکر نظامیه‌ای، یعنی محدود و مقید کردن خرد، شد. متولیان این امر الزاما متوجه این شباهت تاریخی نشدند و نیستند، و گاهی ساده‌انگارانه، گاهی مزورانه، به فکر«اصلاح» جوانب گوناگون آموزش‌عالی‌افتادند، و به فکر کاهش فساد در نسل جوان و به قول‌یی «قانون‌پذیر» کردن نسل جوان دانشجویی! اما این توقع قانون‌پذیر کردن، که علی‌الاصول واژه‌ی مطلوب مدنی است، در بطن سیاست‌ها و حرکت‌های کنونی آموزش عالی هم به‌معنی «تحدید خرد و ممانعت از خلاقیت» است؛ هم تاثیر با واسطه‌ی آن از این نوع است، و هم این‌که در نسل جوان ایجاد یأس کرده و فرار مغزها را تشدید کرده است. حتی اگر هیچ‌یک از این اثرها خواسته‌ی طرف‌داران این منش نباشد، از نتایج محتوم اعمال این منش‌هاست. تخلیه ایران از افراد خلاق با این منش حتما سرعت خواهد گرفت و خلاقیت‌یی که ایران در این دوران تاریخی به آن به‌شدت نیازمند است دراختیار قدرت‌های بیگانه‌ اما خردگرا قرار داده و ایران از ژن‌های برجسته تهی می‌شود.
خلاقیت و نوآوری، مفاهیم‌یی نیستند که بتوان آن‌ها را در شرایط محدودیت خرد رشد و پرورش داد. خرد مشروط، و خلاقیت مشروط مفاهیم‌یی از نوع «مربع مثلثی‌» اند، متناقض و نامربوط! به‌علاوه دوران ما دوران تاسیس نظامیه‌ها و حکومت سلجوقیان یا مغول نیست که جوانان ما تن به این نوع قید و شرط‌ها در تفکر، خلاقیت و آموزش بدهند. به‌غیر از راه فرار و مهاجرت که به سهولت در اختیار است و به‌غیر از نیروهای مکنده‌ی کشورهای پیش‌رفته که تشنه‌ی مغزهای فراری‌ اند و به‌غیر از شرایط جمعیتی این کشورها که آن‌ها را ناچار می‌کند مهاجر بپذیرند، راه‌های «درونی» برای دفع این قید و شرط‌ها وجود دارد؛ کافی است یکی از شب‌های ماه رمضان بعد از افطار تا سحر به ولنجک تهران بروید تا به‌وضوح شاهد این راه‌های فرار درونی بشوید: قطبیده‌گی ظاهری و معنوی جامعه!
با تمرکز در استخدام هیات علمی، با تمرکز در گرفتن دانشجوی دکترا، با تمرکز مدیریت در دست گروه‌یی با تفکریی بسیار جزمی و انحصارطلبانه و با اعمال تفکریی بسیار آموزش‌مدار به‌وضوح به‌سمت اعمال محدودیت‌ در تفکر و خلاقیت رفته‌ایم. همین‌طور وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری به وزارت آموزش با قرائت‌یی خاص تبدیل شده است.
دست‌آوردهای علمی و فن‌آوری کنونی جمهوری اسلامی نتیجه‌ی آزادمنشی، خردمندی، و پذیرش تکثر در دو دهه‌ی اول انقلاب بوده است. این دست‌آوردها نتیجه‌ی تحدید خردمندی نیست که در آینده‌یی نزدیک آشکار خواهد شد. از طرف دیگر این دوران نمی‌تواند دیرپا باشد: شرایط ژئوسیاسی، تهدیدهای بین‌المللی و نیازهای دفاعی کشور در درازمدت با خلاقیت محدود و مشروط سازگار نیست. ایران نیاز به خلاقیت دارد و دیگر هیچ چاره‌یی جز آزادکردن خرد و خلاقیت ندارد. اگر خودمان دست به این کار نزنیم، قدرت‌های بیگانه یا مجبورمان می‌کنند یا اسیر نیازهای آن‌ها می‌شویم. لازم است دانشگاهیان و متخصصان این دوران سخت و گذرای تحدید خرد را با بصیرت سپری کنند. چه اصول‌گرایان و چه اصلاح‌طلبان هردو باید شرایط اجتماعی دوران قطبیده‌گی و دوران تحولات تاریخی خاورمیانه را درک کرده و کمک کنند اجتماع علمی مدرن شکل بگیرد و بپذیرند که رفع نیازهای کشور، 
چه در زمینه‌های مدنی و چه دفاعی، عین توجه به علم مدرن است، و این ممکن نیست مگر با ایجاد زمینه برای رشد خردورزی. گروه اندک‌یی که با استفاده از ابزار واژگانی انقلابی و اسلامی، با تقدس هدف، چه پاک و چه ناپاک، و با به کار بردن هر وسیله، خواسته‌ و ناخواسته، به عزت و سربلندی کشور لطمه زدند، استبداد در علم را به نمایش گذاشتند و آگاهانه و ناآگاه تلاش کردند نهادهای برتر در علم و فناوری را به نام عدالت به نابودی بکشانند، گذرا هستند و جامعه به‌زودی خودش را تطهیر خواهد کرد.