سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

بیندیش، بخور، صرفه جویی کن!

بیاندیش، بخور، صرفه‌جویی کن!

محمود بهادری *

روز جهانی محیط‌ زیست پنجم ژوئن یا پانزدهم خرداد بود، روز جهانی محیط زیست رویدادیی سالانه است که از سوی سازمان ملل متحد وارد تقویم شده و یک‌یی از مهم‌ترین بهانه‌ها برای افزایش آگاهی مردم برای حفظ محیط‌زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیم‌هایی برای رویارویی با تخریب محیط‌ زیست است.

اراده‌ی جهانی برای حفظ محیط زیست در سال 1972 با تشکیل نخستین کنفرانس جهانی سازمان ملل متحد درباره انسان و محیط زیست که به کنوانسیون استکهلم معروف است، جنبه‌ی کاربردی پیدا کرد. در این سال مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب ماده‌یی پنجم ژوئن را روز جهانی محیط زیست اعلام کرد. 15 تا 21 خرداد هر سال در ایران به عنوان هفته محیط زیست نامگذاری شده است.

روز جهانی محیط‌زیست 2013
شعار امسال؛ «بیاندیش، بخور، صرفه‌جویی کن» اعلام و بر پایه آن از همگان خواسته شده تا برای محیط‌ زیست به این اصول احترام بگذارند و مصرف بیهوده‌ی خود را پایین بیاورند. هدف؛ ترغیب مردم است به کمتر دور ریختن مواد غذایی و تشویق آنان به کمتر کردن «ردپای اکولوژیک.»

روز جهانی محیط زیست امسال به نگرانی‌های افزایش زباله‌ی مواد غذایی و پی‌آمدهای بشردوستانه، اقتصادی و زیست‌محیطی آن پرداخت. با یاری یک‌دیگر آگاهی را بالا برده و به اقدام فوری برای کاهش پس‌ماند مواد غذایی و از دست رفتن زنجیره‌ی تأمین مواد غذایی دست می‌زنیم. همگی باید با یکدیگر همکاری کنیم. تولیدکننده‌گان مواد غذایی، سوپرمارکت‌ها، مصرف‌کننده‌گان، رستوران‌ها و هتل‌های زنجیره‌ای، مدارس، باشگاه‌های ورزشی و باشگاه‌های دیگر اجتماعی، مدیران اجرایی شرکت‌ها، شهرداران، رهبران ملی و جهانی.

کشور مغولستان که در اهمیت دادن به اقتصاد سبز در بخش‌های اقتصادی بزرگ و ارتقای آگاهی‌های زیست‌محیطی در میان جوانان در رتبه اول قرار دارد، کشور میزبان جشن روز جهانی محیط زیست امسال است.

غذای انسان چه ارتباطی به محیط‌ زیست دارد؟
باید بگویم که پیرامون غذای انسان و محیط‌زیست رابطه‌ی مهم‌یی وجود دارد، افزون بر این که ما محدودیت آب داریم، محیط‌ زیست برای تامین غذا و تجزیه‌ی پس‌ماند مواد غذایی انسان تحت فشار است.  افزایش گازهای گلخانه‌ای و به دنبال آن گرم‌شدن اتمسفر فقط به دلیل سوزاندن سوخت‌های فسیلی  و وسایل نقلیه نیست. از عوامل مهم در تخریب محیط‌ زیست و افزایش گازهای گلخانه‌ای در جو نباید تبدیل مراتع و جنگل‌ها به زمین کشاورزی، مزارع برنج، دامداری و سیستم حیوانات نشخوارگر به‌ویژه گاو، زمین‌های دفع زباله، کودهای ازتی و سم‌های کشاورزی و بسته‌بندی و توزیع موادغذایی را فراموش کنیم.

به این ترتیب، صرفه‌جویی می‌تواند افزون بر کمک به محیط‌ زیست، به مردم فقیر دنیا کمک کند، تعداد ساکنان زمین که از کم‌بود آب و موادغذایی در رنج هستند در حال افزایش است. منابع زمین برای تامین غذای همه انسان‌ها کافی است، اما برای تامین ریخت و پاش و طمع انسان پاسخ‌گو نیست.

چند پیشنهاد ایرانی برای شعار «بیاندیش، بخور، صرفه‌جویی بکن»

• ما در ایران دانش و ایده‌های سنتی خوبی برای نگهداری غذا داریم؛ خشک کردن، شورکاری موادغذایی و رب، ترشی و مرباگیری.

• به این تجربه رسیدم که خریدهای عمده از فروشگاه‌های بزرگ یا مراکز میوه و تره‌بار باعث افزایش خرید و مصرف و تولید پس‌ماند غذایی می‌شود و پیشنهاد می‌کنم که تعداد دفعات‌یی را که خرید می‌کنید بیشتر کنید و به میزان ضرورت و مواد غذایی تازه تهیه کنید.

• مواد غذایی تولید ایران یا منطقه‌ی اطراف خود را مصرف کنید، چند روز پیش بود که خانم معصومه ابتکار گفت «برنج وارداتی آلوده به آرسنیک است و از آن‌جا که برنج آلوده‌به‌آرسنیک در ردیف اول علت‌های سرطان کودک قرار گرفته بهتر است به کودکان برنج ندهیم». با اینکه همه‌ی محصولات تولید ایران ارگانیک یا طبیعی نیست، اما میزان سم و آلوده‌گی برنج، چای، زیتون و دیگر محصولات تولید ایران از نمونه‌ی خارجی بی‌کیفیت و درجه‌ سه خارجی که وارد می‌شود کم‌تر است. مصرف مواد غذایی محلی افزون بر سلامت بیشتر برای شما، با سم کمتریی که به محیط‌زیست وارد می‌کند و حمل‌و‌نقل کم‌تریی که برای آن شده است، یک رفتار سبز و سازگار با محیط‌زیست است.

• در خرید میوه و سبزیجات، تاکید بر مجلسی بودن، درشت بودن و داشتن ظاهر زیباتر یک مشکل اساسی برای محیط‌زیست است. مقدار زیادیی میوه و سبزیجات در فروشگاه‌ها دور ریخته می‌شود و البته هزینه‌ی آن به ما و محیط زیست تحمیل شده است و فروشنده یا توزیع‌کننده ضرر نمی‌کنند. اگر این 30 درصد مواد غذایی در فرآیند حمل‌و‌نقل و نگه‌داری و بسته‌بندی و خرید مشتری از بین نرود، مشکل تعداد زیادیی از انسان‌هایی که از گرسنه‌گی در رنج هستند را می‌توان برطرف کرد. 

• برای کاهش مشکل پس‌ماند مواد غذایی نخستین گام عملی ساده تفکیک زباله‌‌ی خشک و تر است، در گام بعد اگر بتوانید پس‌ماند مواد غذایی خود را در خاک باغچه خود دفن کنید عالی است.

• اگر آهسته غذا بخوریم و خوب بجویم، موادمغذی بهتر جذب می‌شود. کمتر می‌خوریم و سالم‌تر می‌مانیم.

• دانش تغذیه‌ی خود را بیشتر بکنید؛ همه انسان‌ها باید بدانند که چه چیز را چه زمانی و همراه چه چیزی بخورند تا سالم‌تر باشند، این نکته باعث سلامت و کاهش مصرف می‌‌شود.

• داشتن یک برنامه منظم غذایی کمک می‌کند که بدانیم هر روز چقدر مواد غذایی نیاز داریم، در نتیجه با داشتن یک برنامه منظم می‌توانیم در هر روز مقداری مشخص از مواد غذایی استفاده کنیم. 

• در مصرف روزانه محصولاتی که حاوی پروتئین حیوانی هستند، تجدید نظر کرده و به تدریج آن را با پروتئین گیاهی جایگزین سازیم؛ روندی که در نهایت سبب خواهد شد تا حجم قابل توجهی از انتشار گازهای گلخانه‌ای به نیوار (اتمسفر) کاهش یافته و در مصرف اندوخته‌های آبی هم صرفه‌جویی قابل توجهی رخ دهد. 

• یک لیست تهیه کنید؛ زمانی که برای خرید به یک فروشگاه مراجعه می کنید یک لیست به همراه داشته باشید. زمانی که شما یک لیست در اختیار دارید می‌دانید که به چه مواد غذایی نیاز دارید و آن مواد و وسایل را تهیه می کنید و از خرید مواد اضافی جلوگیری کرده و صرفه‌جویی می‌کنید. 

• از دستور غذایی استفاده نکنید و در آشپزی ابتکار داشته باشید؛ زمانی که شما خود را مقید به استفاده از دستورهای پخت خاص کنید در صورت اتمام یا کمبود بخشی از موارد لازم برای آشپزی توانایی پخت و پز ندارید، پس سعی کنید تا با انواع مواد غذایی آشپزی کنید. 

چند پیشنهاد فردی 
کارهایی مانند پاک‌سازی محله یا مناطق طبیعی، خودداری از به کاربردن کیسه نایلون، کم کردن پسماندها، تفکیک زباله، جلوگیری از  دورریز خوراک‌ها، پیاده‌روی یا استفاده از دوچرخه برای رفتن تا محل کار، و تشویق دیگران به این گونه کارها، از دیگر فعالیت‌هایی است که می‌توان انجام داد.

*مدیر آموزش انجمن «دیده‌بان کوهستان»


جمله هایی که کودک شما دوست دارد بشنود

www.den.ir

گفتن جمله‌ی «دوست‌ت دارم» به کودکان بسیار خوب است و به او آرامش می دهد. اما فقط همین یک جمله برای‌شان کافی نیست. کودک شما جملات‌یی هم‌چون «دوست‌ت دارم، تو زیبا هستی، تو هر کاریی را اراده کنی می‌توانی انجام دهی» را بسیار شنیده‌اند. این جملات بسیارمفید و خوب هستند و شما برای بیان آن‌ها به هیچ‌نوع یادآوری‌کننده‌یی نیاز ندارید. اما جملات دیگریی نیز وجود دارند که می‌توانند به افزایش اعتماد به نفس کودکان و تقویت مهارت‌های آن‌ها کمک کند و در واقع کودکان به شنیدن آنها نیاز دارند. 

1. اشتباه پیش می‌آید 

«اوه! ظرف غذای‌ت ریخت. برو و دو تا دست‌مال از آشپزخانه بیاور. من به تو کمک می‌کنم تا آن را تمیز کنی.» به کودکان خود – حتی کودکان شلخته - بیاموزید اشتباه کردن برای هر کس‌یی پیش می‌آید و اشکال‌یی ندارد. هنگام خطای کودکان به او نشان دهید که: «مامان عصبانی نیست . . . این مساله حل می‌شود. دنیا که تمام نشده است. همه‌ی آدم‌بزرگ‌ها هم گاه‌یی اشتباه می‌کنند.»

2. هیچ کس کامل نیست 

«هیچ وقت همه تو را دوست نخواهند داشت». دخترها همیشه دوست دارند بدانند چه‌قدر خاص و مورد توجه هستند اما برخی مردم هم‌چو نظریی ندارند، و اشکال‌یی هم ندارد؛ قرار نیست نظر آن‌ها تغییر کنند و به‌سختی خود را با دیگران تطبیق دهند.

اگر ما به دختران خود این مسأله را بیاموزیم، به آن‌ها کمک کرده‌ایم تا در آینده کم‌تر دل‌شان بشکند و از مردم آزرده خاطر شوند. «مهم نیست که چه‌قدر تلاش می‌کنیم تا خوب، زیبا و کامل به نظر برسیم، گاه‌یی پیش می‌آید که فردیی از ما خوش‌ش نیاید. این مسأله‌یی شخصی نیست. تو هم هر کس‌یی را دوست نخواهی داشت و دیگران نیز تو را دوست ندارند. این کاملا طبیعی است.» 

3. خودت را دوست داشته باش 

«بلند شو و کم‌یی در اطراف قدم بزن. اگر کم‌یی با هم نرمش کنیم و دست و پاهای‌مان را ورزش دهیم، روز خیلی‌خوب‌یی در انتظارمان خواهد بود.» این کاملا به مادر بسته‌گی دارد که از همان ابتدا به فرزند خود اهمیت ورزش روزانه را بیاموزد. اگر ما به فرزندان خود بیاموزیم تا بدن خود را با ورزش‌های مفرح حرکت دهند – مثل فوتبال، بالا رفتن از درخت و ... – آن‌ها نحوه‌ی ارتباط با بدن خود را خواهند آموخت. این مسأله به‌ویژه برای دختربچه‌ها مهم است که اندام‌شان برای‌شان اهمیت دارد. 

4. تعریف کردن از آن‌ها 

«تو خیلی‌خوب پازل حل می‌کنی. تو تکه‌های پازل را خیلی‌سریع کنار هم چیدی». همین تعریف‌های بسیارکوچک تاثیر مثبت‌یی روی فکر کودک می‌گذارد. به‌طور مداوم به آن‌ها یادآوری کنید تا چه اندازه بااستعداد و باهوش هستند. این کار باعث می‌شود تا کودکان برای خود ارزش بالایی قایل شوند. 

5. شانس دیگر

«بیا، این اسباب‌بازیی است که دیروز از تو گرفتم. می‌توانی امروز با آن بازی کنی. به قواعد بازی توجه کن.» دادن شانس دوم [بعد از یک تنبیه موقت] به کودک بسیار عالی‌ است. حتی اگر کودک شما یک روز قوانین را رعایت نکند و به اخطارهای شما گوش ندهد، در روز بعد به او این فرصت را بدهید تا دوباره شانس خود را امتحان کند. به این ترتب به او نشان می‌دهید که مطمئن هستید او سرانجام از انجام آن بر می‌آید. این مسأله حس اعتماد را در کودکان پرورش می‌دهد. 

6. مسوولیت‌پذیر بودن 

«درست است، حق با تو است، من اشتباه کردم. اجازه بده تا خطای خود را جبران کنم.» گاه‌یی پیش می‌آید مثلا در بازی، توپ از دست شما می‌افتد، این‌گونه خطاها این فرصت را به شما می‌دهد تا مسایل‌یی هم‌چون پذیرفتن مسئولیت کارهای خود و مسئولیت دوباره درست کردن وضعیت را به کودک خود بیاموزید. این کار، اعتماد به نفس کودک را نیز افزایش می‌دهد. والدین با این کار احساس خویشتن‌پذیری را به کودک القا می‌کنند. 

7. اعتماد به کودک خود 

«لطفا می‌توانی وقتی دارم ظرف‌ها را می‌شویم، مراقب خواهر کوچک‌ت باشی؟ » اگر به فرزند بزرگ‌تر خود مسوولیت‌های این‌چنینی بدهید و به او بگویید: «من به کس‌یی مثل تو نیاز دارم تا مراقب او باشد»، در واقع حس اعتماد به نفس او را افزایش داده‌اید. در این حالت فرزند بزرگ‌تر، به‌جای احساس رقابت در جلب محبت، نسبت به خواهر یا برادر کوچک‌ش احساس بزرگ‌تر بودن پیدا کرده و به او آسیب نمی‌رساند. می‌توانید فرزند کوچک را داخل گهواره یا روی پتویی روی زمین بگذارید و اجازه دهید فرزند بزرگ‌تر با اسباب‌بازی یا نوازش فرزند کوچک‌تر، او را سرگرم کند. به این ترتیب، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس متوجه می‌شود که والدین‌ش به او اعتماد دارند. 

8. توضیح بیشتر 

«ممنون که عذرخواهی می‌کنی. می توانی بگویی برای چه عذرخواهی می کنی؟» گاهی کودکان کوچک، از روی عادت و به‌صورت مکرر، بی‌دلیل و بادلیل عذرخواهی می‌کنند. کودکان باید بدانند «چرا» عذرخواهی می‌کنند. به کودک خود بگویید: «صحبت کردن راحت است و عذرخواهی کردن از آن راحت تر، این‌که برای شکستن دل کس‌یی از او عذرخواهی کنید بسیار مهم است اما چیزیی که باعث از بین رفتن ناراحتی می‌شود این است که بدانی واقعا برای چه پشیمان هستی.» به او بگویید که چه‌قدر رفتار او می تواند به دیگران آسیب برساند. از او بخواهید تا توضیح دهد که چرا رفتار او خوب نبوده است. 

9. زمان سرگرمی 

همین امروز کارهای خود و خانه را کنار بگذارید. کودک خود را از مهدکودک بردارید و با هم به خانه یا پارک بروید و حسابی تفریح کنید. می‌توانید به فرزند خود اجازه دهید آشپزی یا در پارک بازی کند. پیغام این کار این است که شما همیشه از بودن با فرزند خود لذت می‌برید و حتی وقتی کنارش نیستید، باز هم در ذهن و قلب شماست.


10. بی‌شرط عشق ورزیدن 

«مهم نیست چه کاریی کرده‌ای، هیچ‌گاه عشق من نسبت به تو تمام نمی‌شود». کودکان می‌دانند که شما آن‌ها را دوست دارید اما باید درک کنند که این عشق هیچ شرط‌یی ندارد، هیچ گاه تمام نمی‌شود و اصل‌ش همیشه پابرجا است. اگر کودک شما لامپ‌یی را بشکند مسلما می‌ترسد تا خبر آن را با شما مطرح کند، بنابراین علاقه‌ی خود را به او یادآوری کنید تا جرات بیان پیدا کند. این بیان محبت در کودک احساس امنیت و آرامش به وجود می‌آورد. اصل وجود فرزند شما مهم‌تر از کارهایی است که می‌کند یا نمی‌کند و والدین می‌توانند از این شرایط آموزنده برای آموزش فرزندان خود برای تکرار نکردن این کار استفاده کنند. 

11. فقط گوش کنید 

هیچ نگویید. کارهای کودکان بهتر از صحبت‌های آن‌ها همه چیز را بیان می‌کند. گاه‌یی کودکان کلمه‌یی را برای بیان حرف‌های خود نمی‌یابند. اگر توضیح مشکل‌یی که با برادر خود پیدا کرده برای کودک شما سخت است، به چشمان او نگاه کنید و به او اجازه دهید با هرچه‌قدر تقلا و تلاش، حرف‌ش را بزند. گوش کردن به حرف‌های او و قطع نکردن مکرر آن با حدس‌های کامل‌کننده‌ی خودمان، نشان‌دهنده‌ی علاقه و احترام شماست. یعنی شما برای او ارزش قائل هستید و کاملا درک می کنید که در شرایط سخت‌یی قرار دارد.

منبع :‌میگنا


تجدید خاطره، متن یک تقدیرنامه

متن تقدیرنامه‌ی دانش‌آموزان برتر از بین فرزندان اعضای جهاد دانشگاهی

فرزند فرهیخته‌ی جهاد دانشگاهی،

در آستانه‌ی سال تحصیلی جدید و آغاز ماه مهمانی خداوند، دست‌یابی شما به رتبه‌ی ممتاز درسی در سال تحصیلی 89-88 را تبریک می‌گویم و امیدوار ام به حول و قوه‌ی الهی و جهد و کوشش خود که از پدران و مادران جهادگر خویش به میراث دارید، این راه پرافتخار را تا اوج قله‌های سعادت ادامه دهید.

بی‌شک وجود شما و حصول این موفقیت‌ها از مصادیق برکت‌یی‌ست که خداوند به‌پاس زنده‌گی معنوی و جهادی خانواده‌های شما به این زنده‌گی‌های پاک بخشیده است و این برکت و جوشش در سایه‌ی پدران و مادران شریف‌تان سال به سال افزون‌تر باد!

رییس جهاد دانشگاهی استان یزد
16 مرداد 89 


نان بریدن!

روح‌ت شاد خواجه* که چه شیرین فرمودی:

«بدان که
نماز زیاده خواندن کار پیرزنان است، و
روزه فزون داشتن صرفه‌ی نان است، و
حج نمودن تماشای جهان است، اما
نان دادن کار مردان است!»

کاش بودی و می‌دیدی و می‌گفتی‌مان که نان بریدن کار کیان است!

* خواجه عبدالله انصاری


هنوز هم بهار ...

هنوز هم به شوق عید
درخت‌های آس‌وپاس
برای شاخه‌های‌شان لباس می‌خرند

اگر چه ناامید
اگر چه سوگوار

هنوز بوته‌ی تمشک
یواشکی که نشنود کلاغ
به باغ حرف‌های عاشقانه می‌زند

اگر چه در حصار
هنوز هم بهار
هنوز هم بهار …


ما و نهج البلاغه

 

امروز دوست‌یی ـ که از ماجراهایی خبر داشت ـ پرسید هنوز هم عرق جهادی داری؟

گفتم آری و هنوز هم معتقد ام که تنها راه اصلاح مملکت و دین و دنیامان، همان روحیه‌ی جهادی است؛

همان که در جهاد دانشگاهی (ملتقای فرضی سه‌گانه‌ی علم و اخلاق و اقتصاد، طبق تصور بانیان و اعضای امتحان‌پس‌داده‌ی آن) این‌گونه توصیف‌ش می‌کردیم که از سویی «مال خودمان است» پس باید برای امروز و به‌ویژه فردای آن دل بسوزانیم و از خود مایه بگذاریم، اما از سوی دیگر «مال هیچ‌کس نیست» پس مال ما هم نیست و بهره‌ی مادی ما از آن برای تأمین معاش، همان حقوق مصوب‌یی‌ست که معمولاً هم با دیر و زود ـ اگر نگوییم سوخت و سوز ـ به ما می‌رسد؛ و شعارمان این بود که «در حد بخش خصوصی کار کن و دل بسوزان، و مثل بخش دولتی حقوق بگیر!» که این برگردان امروزی‌یی‌ست از «کثیر المعونه و قلیل المؤونه» که امام علی علیه السلام، چه زیبا و مختصر و مفید خطاب به همام در «اوصاف پارسایان» فرمودند.

از این جمله و این خطبه که فراتر رفته و هر صفحه‌ی نهج‌البلاغه را که ورق بزنیم، آن‌چه در سطر سطر خطبه‌ها و نامه‌های مولای متقیان جلوه دارد و می‌توان آن را پیام اصلی ایشان دانست، همین دعوت امام علیه السلام به زهد و هشدار مکرر برای فریب نخوردن از دنیا است.

زمان‌یی در اوایل انقلاب، امام در توصیف احوال ملت و به‌ویژه جوانان رزمنده در دفاع مقدس فرمودند که آن‌ها از مسلمانان صدر اسلام بهتر اند و حالا ما آن دوران را «چه زود» پشت سر گذشتیم و اوضاع و احوال زمانه‌مان از بین شرایط صدر اسلام و حضور پیامبر و شرایط حکومت امام علی علیه السلام به دومی شبیه‌تر است:

در دوران پیامبر نه کاروان غنایم جنگی ـ طلا و نقره و کنیز و برده ـ از ایران و شام و مصر و عراق روانه‌ی دارالخلافه بود، نه هر چند صباح کشورگشایی جدیدیی می‌شد که دنبال «والی» برای آن بگردند و تقریباً نه هیچ امتیاز مادی دیگریی برای مسلمان شدن و مسلمان ماندن تعریف شده بود. اما بیست و پنج سال بعد، در سطح سیاسی اسلام را مانند لباس‌یی که پشت‌ورو کنند، «وارونه» کرده بودند و در سطوح اجتماعی و فرهنگی هم موریانه‌ی «حرص» از دین خیلی‌ها ـ که اکنون مسلمان بودند ولی به معنای دقیق کلمه دیگر مؤمن نبودند ـ چیزیی جز پوسته‌یی از «شریعت تهی از ایمان» باقی نگذاشته بود؛ تازه بگذریم از خیلی‌ها که از همان اول هم دین‌یی نداشتند که شیطان ببرد!

اگر چه قریب 14 قرن فاصله بین ما و آن دوران است اما می‌توانیم تجسم کنیم که نیروی معنوی اسلام، و اراده‌ی الهی که در تدبیر و فرصت‌شناسی پیامبر تجلی یافته بود کار کشورگشایی را تا چه حد آسان کرده بود، زیرا مردم به‌جان‌رسیده‌ی ایران و شام و مصر، سال‌ها و بلکه قرن‌ها بود که دوران رونق و شادابی تمدن و فرهنگ خود را پشت سر گذاشته و در چنبره‌ی فسادها و بی‌کفایتی‌های حاکمان خود گرفتار و مغموم و محروم بودند و اگر اینان می‌دانستند که تا چند قرن بعد چه کسان‌یی به اسم خلفای مسلمان بر جان و مال و ناموس آن‌ها حاکم خواهند شد شاید این فتوحات این‌قدر آسان به دست نمی‌آمد. نمی‌خواهم بگویم که عامدانه از نارضایتی مردم کشورهای همسایه‌ی حجاز سوءاستفاده شد اما آن‌چه اتفاق افتاد با آن‌چه قرار بود اتفاق بیفتد «خیلی» فرق داشت و دکتر شریعتی در «چنین بود ای برادر» چه زیبا این احساس متعارض را توصیف کرده که از سویی این فتوحات باعث شد ما با «خانه‌ی گلین» فاطمه آشنا شویم و دنیا و آخرت‌مان معنی گیرد ولی هم‌زمان سرنوشت ما تا قرن‌ها در دست کسان‌یی قرار گرفت که کم‌تر مزیت‌یی بر همان شاهان خودمان داشتند!

همین‌جا بگویم که یک‌یی از هزار ندانسته‌های من بی‌دانش این است که نمی‌دانم اگر پس از پیامبر، وصیت ایشان محقق شده و بلافاصله امام علی و سپس فرزندان ایشان حاکم می‌شدند باز هم آیا این کشورگشایی‌های برق‌آسا رخ می‌داد و اگر رخ می‌داد کمیت و کیفیت آن چه اندازه متفاوت بود؟ باز هم با اموال و مردان و زنان کشورهای «مغلوب» همان معامله می‌شد که شد؟ اما به هر حال می‌دانیم که این طور نشد و بخش‌های عمده‌یی از کشورگشایی‌ها به دست امثال خالد ابن ولید، ابن زیاد و پدر او، و یا پدر عمر سعد صورت گرفت. برای هرکس که حداقل آشنایی با روحیات ایشان داشته باشد سخت نیست که تجسم کند چه بر سر زنان و مردان و ذخایر و خزاین شهرهای فتح‌شده می‌آمده و چه رقابت‌هایی برای تنعم و کام‌جویی دنیوی بین این سرداران وجود داشته است.

بدیهی است به بار نشستن این فرصت برای بسط اسلام، گذشته از اراده‌ی الهی و تدابیر نبوی، در اصل حاصل رنج و مجاهدت قلیل‌مسلمانان بدر و احد و امثال آن، و مرارت‌های کمرشکن مهاجران در حبشه و مدینه، و ایثار و انفاق انصار رسول ا... ؛ و نه فقط حاصل کیاست و قدرت حکومت‌داری و تدبیر دنیوی خلفای راشدین و غیرراشدین بود، اما حالا که آن رنج‌ها به این گنج‌ها انجامیده بود عجیب نیست که کسان‌یی که با صلاح‌دید خلیفه، از این بهره‌ها متنعم می‌شدند همه‌ی فکر و ذکرشان حفظ این محبوبیت در چشم خلیفه بود تا رقبا آن را از دست‌شان نربایند و محرومان از این فتوحات هم شب و روز در فکر راه‌های کسب تقرب برای دست یاختن به این «فرصت‌ها» و جبران «عقب» افتادن خود بودند؛ و در این شرایط از دست معصوم علیه السلام چه برمی‌آمد جز نصیحت که ای مردم، دنیا گول‌تان نزند و چرب و شیرین دنیا از خاطرتان نبرد که این دنیا پل‌یی‌ست که باید از روی آن گذشت و رفت ...

***

در جامعه‌ی امروز ما هم «نعمت» کم نیست، اما آن‌چه بر نعمت فزونی یافته «حرص» است. آن که «دارد» نگران است که تورم و شرایط ملتهب اجتماعی و اقتصادی کشور از دست‌ش در نیاورد و طرفه آن که آن که «ندارد» و به قول دنیایی «عقب است» هم حرص می‌خورد که میزان عقب بودن‌ش چه‌طور روز به روز و ساعت به ساعت دارد بیش‌تر می‌شود!

و ما شیعیان چه‌قدر به نهج‌البلاغه محتاج و تا چه حد از آن غافل ایم!


گسترش تحصیلات عالی و تجربه کوبا

امشب که از مهمانی‌یی به خانه برمی‌گشتیم، در پشت چراغ قرمز سه‌راه تعاون در بلوار دانشجو، جوان آراسته و مؤدب و خوش‌پوش‌یی را دیدم که دسته‌یی «تل پلاستیکی مو» در دست گرفته و در حال فروش آن‌ها به راننده‌گان و سرنشینان خودروها بود. صحنه‌ی زجرآور و تأثرآوریی بود، حتا دردآورتر از دیدن کودکان فقیر آدامس‌فروش، یا مرد معلول‌یی که پیش‌تر همین‌جا شاخه‌های گل نرگس می‌فروخت. چهره‌ی این جوان به هرچه می‌آمد، جز به دست‌فروشی پشت چراغ قرمز. لااقل من در یزد این منظره را ندیده بودم ...

خدا خدا کردم تا به ماشین ما نرسیده چراغ سبز شود و مجبور به نگاه کردن مستقیم به چهره‌ی او نشوم، و خدا دعای‌م را مستجاب کرد تا بیش از این خجالت نکشم. البته اصلاً نمی‌دانم این جوان خوش‌غیرت چه‌قدر از عمر خود را مشغول درس بوده اما باز هم مصمم شدم بخش‌یی از مصاحبه‌ی ماه‌نامه‌ی نسیم بیداری، بهمن 1391، با ویلیام کاربو ریکاردو سفیر کوبا در ایران را بیاورم که این‌قدر هم‌زمان و «داغ» اشارات عبرت‌آمیزیی درباره‌ی وضعیت تحصیلات، جمعیت و اقتصاد کشور خود دارد. درس‌هایی که معلوم نیست ما کی و با چه‌قدر هزینه می‌خواهیم بیاموزیم و معلوم نیست چرا به جای باز کردن چشمان خود، با ده‌ها سال تأخیر تازه داریم راه بن‌بست دیگران را با شور و شوق کشف و تکرار می‌کنیم. با تعمق در همین چند سطر جای هیچ شک‌یی باقی نمی‌ماند که تنها راه صحیح برای جامعه‌ی ما، کم کردن از شعارها و تلاش و تمرکز صادقانه برای بهبود شرایط کسب‌وکار و توسعه‌ی فرهنگ کارآفرینی، آن هم کارآفرینی اخلاقی فن‌آورانه، است و بس ... اگر قدرت تجسم‌تان قوی باشد فکر نکنم دیگر لازم باشد در بین دانشجویان به‌ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی حتا در مقطع دکتری باشید تا عمق ناتوانی اکثریت قابل توجه این جوانان برگزیده‌ی جامعه را از هر فعالیت مستقل درآمدزا جز تدریس، و فاصله‌ی زیادیی که آن‌ها بین خود و بین یک زنده‌گی معمولی که خود بتوانند از پس تشکیل و مدیریت آن برآیند درک کنید.

از کودکی یک خاطره‌ی مکرر از ایستادن در صف‌های نان‌وایی برای‌م مانده است: زمان‌یی که در آخر وقت، نانوا پس از پرسیدن تعداد نان‌های مورد تقاضای کسان‌یی که در صف بودند و جمع زدن این تقاضاها و تفریق مختصر آن از تعداد «چانه»یی که برای‌ش باقی مانده بود، به کس‌یی که آخر صف ایستاده بود تذکر می‌داد که «مشتری تازه اگر آمد بگو نایستد، خمیر تمام شده است» به فرض که بپذیریم که آفریدن این‌همه شغل برای این‌همه جوان تحصیل‌کرده آسان نیست، اما نمی‌توانم این سؤال را نپرسم که راستی در آموزش عالی دراندردشت ما چه کس‌یی مسئول همین جمع و تفریق مختصر، و اعلان این موضوع است که «مشتری جدید در این صف نایستد، خمیر تمام شده است»؟

***

«در برهه‌یی از زمان سرعت گرفتیم و طبیعتاً دچار اشتباهات‌یی شدیم. در عرض دو سال بی‌سوادی در کشور کوبا از بین رفت. با توجه به این که سطح [سواد] مردم بالا می‌رفت، همه وارد دانشگاه شدند و تحصیلات عالی را ادامه دادند. همه در کوبا می‌خواستند دانشگاهی باشند. زمان‌یی در کوبا از هر ده نفر، هفت نفر دانشگاهی بودند، در نتیجه کس‌یی در روستاها نماند و همه شهری شدند. امروز دولت به روستاییان امتیازات ویژه می‌دهد تا به روستاها برگردند ولی آن‌ها می‌بینند آن‌جا باید از بام تا شام کار کنند، لذا دوباره روستاها را رها می‌کنند و به شهر برمی‌گردند.

در مقطع‌یی از زمان قانون‌یی تصویب شد که هرکس می‌تواند در هر رشته‌یی که بخواهد تحصیل کند. چند نفر از دوستان من زبان ژاپنی خواندند ولی اکنون راننده‌ی تاکسی هستند، چون زمینه‌ی کاری برای آن‌ها وجود نداشت. متأسفانه از قبل برنامه‌ریزی نشده بود که در چه بخش‌هایی و به چند نفر تحصیل‌کرده نیاز است.

از سوی دیگر برخی سیاست‌ها باعث شد که کشور ما رو به پیری حرکت کند و متأسفانه در سال 2015 تعداد افراد بالای 60 سال کشور ما با تعداد افراد جوان برابر خواهد شد. مطمئن باشید در کشورهایی که رشد [نامتوازن و حساب‌نشده‌ی] تحصیلی دارند، خیلی از افراد که فکر خود را [صرفاً] به تحصیل مشغول کرده‌اند [و درآمد و کسب‌وکاریی ندارند] و طبیعتاً وقتی پول کافی نداشته باشند نمی‌توانند فرزندیی داشته باشند. ... ما اکنون تلاش می‌کنیم که از [این] بحران خارج شویم»

 


داستان یک فرشته

مطلب‌یى دریافتى

کسان‌یى که سال‌ها پیش صبح خیلی زود از خیابان ظفر گذر می‌کردند، خانم مسن‌یى را می‌دیدند که با فولکس قورباغه‌ای‌ش به سمت بیمارستان علی اصغر میرفت. زن‌یى ساده‌پوش و زلال که برای من نماد همیشه‌گی عشق‌ورزی بی‌دریغ محسوب می‌شود.

پروفسور پروانه وثوق تنها پروفسور بیماریهای خون کودکان در ایران است و بیش از نیم قرن عاشقانه مرهم کودکان سرطانی بوده است. استاد هیچ‌گاه ازدواج نکرده است. شاید او هم هم‌چون مادر ترزا و کی‌یرگگور زمان‌یى بر سر دوراهه‌ی زنده‌گی و عشق ایستاده و عشق را برگزیده باشد ...

پروفسور پروانه وثوق

سال‌ها قبل زمان‌یى که شنیدم استاد تا کنون حتا یک ریال کارانه‌ى بیمارستانی دریافت نمی‌کند ساعت‌ها بغض در گلوی‌م نشسته بود. تمام درآمد یک پزشک از کارانه‌ی بیمارستانی‌ش تأمین می‌شود و او از این گذشته است تا فشاریى بر کودکان و خانواده‌های‌شان نیاید. پروفسور پروانه وثوق هم اکنون رئیس هیات امنا، سرپرست تیم پزشکان و یک‌یى از بانیان بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان تهران (محک) مى‌باشد.

هم‌کاران‌ش می‌گفتند: بارها به ایشان پیشنهاد شده که در ازای دریافت حقوق هنگفت و امکانات دیگر برای مشاغل تحقیقاتی ساکن کشورهای اروپایی و آمریکایی شود ولی او همواره خدمت رایگان به کودکان سرطانی وطن‌ش را برگزیده است.

پروفسور پروانه وثوق

زمان‌یى به پروفسور وثوق گفتم، دیدارتان حسرت نادیدن مادر ترزا را برای‌م بی‌رنگ می‌کند، نمی‌دانم که شما را مادر ترزای ایران بنامم یا مادر ترزا را پروانه وثوق هند؟ صد حیف که امروز که برای این مطلب در این صفحه در دنیای مجازی به دنبال عکس پروفسور وثوق می‌گشتم هرچه بیشتر نام‌ش را جستجو می‌کردم کم‌تر می‌یافتم. دنیای مجازی هم خالی از عشق‌های واقعی می‌شود. استاد اکنون دهه‌ی نهم زنده‌گی‌ش را می‌گذراند و من چه‌قدر دل‌م می‌خواهد که دختران و پسران وطن‌م تا او زمین و زمان‌مان را معطر می‌کند، از پروفسور بیاموزند و او را بشناسند.

این شیرزنان و ده‌ها شیرزن دیگر که گم‌نام در نزدیکی‌مان می‌زیند عاشقان‌یی بی‌همتای‌اند، بیش‌تر بشناسیم‌شان ...


به سلامتى همه دوستان شفیق!

مطلب‌یی دریافتی

دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ای‌ است، هول هولکی و دم دستی. این دوستی‌ها برای رفع تکلیف خوب اند اما خستگی‌ت را رفع نمی‌کنند. این چای خوردن‌ها دل آدم را باز نمی‌کند. خاطره نمی‌شود. فقط از سر اجبار می‌خوری‌شان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی‌کنی.

دوستی با بعضی آدم‌ها مثل خوردن چای خارجی است، پر از رنگ و بو. این دوستی‌ها جان می‌دهد برای مهمان‌بازی برای تعریف کردن لطیفه‌های خنده‌دار. برای فرستادن پیامک‌های صدتایک‌غاز. برای خاطره‌های دمِ دستی. اولش هم حس خوب‌یى به تو می‌دهند: این چای زوددم خارجی را می‌ریزی در فنجان بزرگ، می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری و فکر می‌کنی خوش‌حال‌ترین آدم روی زمین ای؛ فقط نمی‌دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یک‌یى دو ساعت می‌شود رنگ قیر، یک مایع سیاه و بدبو که چنان به دیواره‌ى فنجان رنگ می‌دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.

اما ... دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است: باید نرم دم بکشد، باید انتظارش را بکشی، باید برای عطر و رنگ‌ش منتظر بمانی. باید صبر کنی، آرام باشی و مقدمات‌ش را فراهم کنی. بعد آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک، خوب نگاه‌ش کنی، عطر ملایم‌ش را احساس کنی و آهسته، جرعه‌جرعه بنوشی‌اش و زنده‌گی کنی!