سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

دانشگاه بروم یا کار کنم؟

برگرفته از www.den.ir نوشته‌ى یاسر میرزایى

دانشگاه بروم یا کار کنم؟ این سوال‌یى است که تقریبا برای هیچ یک از داوطلبان کنکور کارشناسی پیش نمی‌آید. آنها در یقین‌یى شک‌ناپذیر مسیریى را طی می‌کنند که پارسال پسر عموی‌شان، سال پیش‌ش دخترخاله‌شان و سه سال پیش خواهر بزرگ‌شان طی کرده است. مسیریى که سال آینده هم پسر خواهرشان بدون شک طی خواهد کرد. 

اما اگر ذهن تیزیى داشته باشید، در همان ترم اول دانشگاه و اگر ذهن کندتریى داشته باشید، کم‌یى دیرتر، موضوع نوستالژیک انشاهای دوران نوجوانی باز مطرح می‌شود؛ این بار جدی‌تر، چالش‌برانگیزتر و خواستار پاسخ‌یى قاطع‌تر از یک انشای ساده: «علم بهتر است یا ثروت؟»

«هم علم خوب است، هم ثروت»؛ این پاسخ کسان‌یى است که می‌خواهند خدا و خرما را با هم داشته باشند. اما چه کس‌یى هست که هنوز برای‌ش جا نیفتاده باشد علم اقتصاد به این دلیل رشد کرده و توسعه یافته که «محدودیت منابع» واقعیت‌یى انکارناپذیر در زنده‌گی بشر است. بنابراین گرچه هم علم خوب است و هم ثروت، اما انتخاب هر کدام از آن‌ها می‌تواند به معنای گذشتن کم و بیش از دیگریى باشد.

برای گرفتن مدرک کارشناسی حداقل نیاز به 4 سال زمان است. اگر بخواهید ارشد بخوانید باید 2 سال دیگر را هم اضافه کنید و اگر قید دکترای عموما 5 ساله را بزنید و بخواهید وارد بازار کار شوید و از قضا پسر هم باشید، 2 سال دیگر را هم در خدمت نظام خواهید بود. روی هم می‌شود چند سال؟ پسریى دارای مدرک کارشناسی ارشد، به طور معمول اگر زود بجنبد 26 ساله‌ است وقتی وارد بازار کار می‌شود.

این تازه فقط ظاهر داستان است؛ او باید در صف بی‌کاران‌یى بایستد که همه مدارک‌یى کم و بیش مشابه دارند و متقاضی کار هستند. دانش‌آموخته‌ى فرضی ما به خاطر تحصیلات‌ش تن به هر کاریى نمی‌دهد و از سویی طبیعی است که فرصت کارهای دارای شأن اجتماعی بالاتر، کم‌تر است. بعد از این که به هر طریق به کاریى مشغول شد، تازه متوجه می‌شود مهارت‌هایی که در دانشگاه آموخته است، عمدتا" به درد همان دانشگاه می‌خورد و بازار کار، قواعد خاص خود را دارد و مهارت‌های خودش را می‌طلبد. البته دانش‌آموخته‌ى ما از بزرگ‌ترها شنیده است که مدرک، برای‌ش اعتبار و ارزش است؛ اما کجاست کار دولتی؟ اگر به سراغ شرکت‌های خصوصی برود آن‌چه برایشان مهم است، کاربلد بودن است. شرکت خصوصی می‌خواهد در هیاهوی اقتصاد، درآمدش بر هزینه بچربد و عجیب خواهد بود اگر به مدرک کارمندان‌ش دل خوش کند. گویا دانش‌آموخته‌ى ما کلاه بزرگی سرش رفته است.

یک نگاه‌یى به اطراف‌تان بکنید. زنده‌گی هرروزه‌ى ما نیازمند چه کارهایی است؟ راحت نشسته‌ایم در خانه چون لوله‌کش و برق‌کار و تنظیم‌کننده‌ى آنتن تلویزیون و پشتیبان فنی وسایل خانه‌گی و اوستای مکانیکی و مغازه‌دار و نانوا و خیاط و قصاب و غیره و غیره دارند هر روز سر کارشان حاضر می‌شوند تا چرخ اقتصاد این مملکت بچرخد. چند تا از این کارهای مهم‌یى که زنده‌گی روزمره‌مان لنگ بودن‌شان است، نیاز به مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد و بالاتر دارد؟ چند تا از فرزندان خانواده‌مان را می‌فرستیم سراغ یادگیری این مهارت‌ها و نه کلاس کنکور؟ این مهارت‌ها برای بچه‌های دیگران است و نه بچه‌های ما؟

حال چشم‌تان را کمی به بالا بچرخانید. چند نفر از کارآفرینان مطرح کشور و جهان را می‌شناسید؟ هیچ از تحصیلات آن‌ها خبر دارید؟ بیل‌ گیتس، استیو جابز یا حاجی برخوردار را می‌شناسید؟ بسیاریى از آن‌ها یا در میانه‌ى دوره‌ى کارشناسی درس را رها کرده‌اند و به شکافتن سقف فلک مشغول شده‌اند، یا عمدتا" مهارت‌های‌شان را بیرون از دانشگاه آموخته‌اند. آیا این‌ها نشانه‌یی از دور بودن فضای دوره‌های کارشناسی دانشگاه‌های ما از جسارت‌ها و مهارت‌های کارآفرینی نیست؟ البته که اگر همین دوره‌های دانشگاهی نبود، ما آن حداقل‌های مورد نیاز برای فهم کلی زنده‌گی جدید در دنیای جدید را هم نمی‌آموختیم؛ اما بحث بر سر توزیع بهره‌ورتر منابع است و چه منبع‌یى ارزش‌مندتر از استعداد و عمر جوانان‌یى که در سنین دانشگاه مراحل اوج شکوفایی‌‌شان را می‌گذرانند؟

پزشکان، مهندسان و استادان دانشگاه، تا به امروز الگوی هدایت تحصیلی فرزندان در خانواده‌های ایرانی بوده‌اند؛ وقت آن است که گروه‌یى مهم و تأثیرگذار در اقتصاد کشور، به الگوها افزوده شود: کارآفرینان.

در این صورت می‌توانیم دقیق‌تر به این سوال بیندیشیم: «دانشگاه بروم یا کار کنم؟»