کاربرد تئورى شن در مدیریت!
مرد با دوچرخه به خط مرزی رسید. دو کیسهى بزرگ همراه او شدیدا" جلب توجه مىکند. مأمور گمرک میپرسد: « در کیسهها چه داری؟» او میگوید «شن»
مأمور مشکوک مىشود، او را از دوچرخه پیاده کرده و توقیف موقت میکند. اما پس از بازرسی فراوان، واقعا" جز شن چیز دیگریی نمییابد و مجبور مىشود به او اجازهى عبور دهد.
هفتهى بعد دوباره سروکلهى همان شخص پیدا میشود و همهى ماجرا با همان جزئیات پیش مىرود ... این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
***
سالها بعد یک روز مأمور گمرک و آن مرد در شهر یکدیگر را مىبینند، مأمور میگوید: مىدانى که من هنوز هم به تو مشکوک ام و میدانم که در کار قاچاق بودی، حالا که کارها همه تمام شده راستش را بگو چه چیزیی را از مرز رد میکردی؟
قاچاقچی میگوید: دوچرخه!
***
نتیجهگیرى:
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند!