سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

ما و نهج البلاغه

 

امروز دوست‌یی ـ که از ماجراهایی خبر داشت ـ پرسید هنوز هم عرق جهادی داری؟

گفتم آری و هنوز هم معتقد ام که تنها راه اصلاح مملکت و دین و دنیامان، همان روحیه‌ی جهادی است؛

همان که در جهاد دانشگاهی (ملتقای فرضی سه‌گانه‌ی علم و اخلاق و اقتصاد، طبق تصور بانیان و اعضای امتحان‌پس‌داده‌ی آن) این‌گونه توصیف‌ش می‌کردیم که از سویی «مال خودمان است» پس باید برای امروز و به‌ویژه فردای آن دل بسوزانیم و از خود مایه بگذاریم، اما از سوی دیگر «مال هیچ‌کس نیست» پس مال ما هم نیست و بهره‌ی مادی ما از آن برای تأمین معاش، همان حقوق مصوب‌یی‌ست که معمولاً هم با دیر و زود ـ اگر نگوییم سوخت و سوز ـ به ما می‌رسد؛ و شعارمان این بود که «در حد بخش خصوصی کار کن و دل بسوزان، و مثل بخش دولتی حقوق بگیر!» که این برگردان امروزی‌یی‌ست از «کثیر المعونه و قلیل المؤونه» که امام علی علیه السلام، چه زیبا و مختصر و مفید خطاب به همام در «اوصاف پارسایان» فرمودند.

از این جمله و این خطبه که فراتر رفته و هر صفحه‌ی نهج‌البلاغه را که ورق بزنیم، آن‌چه در سطر سطر خطبه‌ها و نامه‌های مولای متقیان جلوه دارد و می‌توان آن را پیام اصلی ایشان دانست، همین دعوت امام علیه السلام به زهد و هشدار مکرر برای فریب نخوردن از دنیا است.

زمان‌یی در اوایل انقلاب، امام در توصیف احوال ملت و به‌ویژه جوانان رزمنده در دفاع مقدس فرمودند که آن‌ها از مسلمانان صدر اسلام بهتر اند و حالا ما آن دوران را «چه زود» پشت سر گذشتیم و اوضاع و احوال زمانه‌مان از بین شرایط صدر اسلام و حضور پیامبر و شرایط حکومت امام علی علیه السلام به دومی شبیه‌تر است:

در دوران پیامبر نه کاروان غنایم جنگی ـ طلا و نقره و کنیز و برده ـ از ایران و شام و مصر و عراق روانه‌ی دارالخلافه بود، نه هر چند صباح کشورگشایی جدیدیی می‌شد که دنبال «والی» برای آن بگردند و تقریباً نه هیچ امتیاز مادی دیگریی برای مسلمان شدن و مسلمان ماندن تعریف شده بود. اما بیست و پنج سال بعد، در سطح سیاسی اسلام را مانند لباس‌یی که پشت‌ورو کنند، «وارونه» کرده بودند و در سطوح اجتماعی و فرهنگی هم موریانه‌ی «حرص» از دین خیلی‌ها ـ که اکنون مسلمان بودند ولی به معنای دقیق کلمه دیگر مؤمن نبودند ـ چیزیی جز پوسته‌یی از «شریعت تهی از ایمان» باقی نگذاشته بود؛ تازه بگذریم از خیلی‌ها که از همان اول هم دین‌یی نداشتند که شیطان ببرد!

اگر چه قریب 14 قرن فاصله بین ما و آن دوران است اما می‌توانیم تجسم کنیم که نیروی معنوی اسلام، و اراده‌ی الهی که در تدبیر و فرصت‌شناسی پیامبر تجلی یافته بود کار کشورگشایی را تا چه حد آسان کرده بود، زیرا مردم به‌جان‌رسیده‌ی ایران و شام و مصر، سال‌ها و بلکه قرن‌ها بود که دوران رونق و شادابی تمدن و فرهنگ خود را پشت سر گذاشته و در چنبره‌ی فسادها و بی‌کفایتی‌های حاکمان خود گرفتار و مغموم و محروم بودند و اگر اینان می‌دانستند که تا چند قرن بعد چه کسان‌یی به اسم خلفای مسلمان بر جان و مال و ناموس آن‌ها حاکم خواهند شد شاید این فتوحات این‌قدر آسان به دست نمی‌آمد. نمی‌خواهم بگویم که عامدانه از نارضایتی مردم کشورهای همسایه‌ی حجاز سوءاستفاده شد اما آن‌چه اتفاق افتاد با آن‌چه قرار بود اتفاق بیفتد «خیلی» فرق داشت و دکتر شریعتی در «چنین بود ای برادر» چه زیبا این احساس متعارض را توصیف کرده که از سویی این فتوحات باعث شد ما با «خانه‌ی گلین» فاطمه آشنا شویم و دنیا و آخرت‌مان معنی گیرد ولی هم‌زمان سرنوشت ما تا قرن‌ها در دست کسان‌یی قرار گرفت که کم‌تر مزیت‌یی بر همان شاهان خودمان داشتند!

همین‌جا بگویم که یک‌یی از هزار ندانسته‌های من بی‌دانش این است که نمی‌دانم اگر پس از پیامبر، وصیت ایشان محقق شده و بلافاصله امام علی و سپس فرزندان ایشان حاکم می‌شدند باز هم آیا این کشورگشایی‌های برق‌آسا رخ می‌داد و اگر رخ می‌داد کمیت و کیفیت آن چه اندازه متفاوت بود؟ باز هم با اموال و مردان و زنان کشورهای «مغلوب» همان معامله می‌شد که شد؟ اما به هر حال می‌دانیم که این طور نشد و بخش‌های عمده‌یی از کشورگشایی‌ها به دست امثال خالد ابن ولید، ابن زیاد و پدر او، و یا پدر عمر سعد صورت گرفت. برای هرکس که حداقل آشنایی با روحیات ایشان داشته باشد سخت نیست که تجسم کند چه بر سر زنان و مردان و ذخایر و خزاین شهرهای فتح‌شده می‌آمده و چه رقابت‌هایی برای تنعم و کام‌جویی دنیوی بین این سرداران وجود داشته است.

بدیهی است به بار نشستن این فرصت برای بسط اسلام، گذشته از اراده‌ی الهی و تدابیر نبوی، در اصل حاصل رنج و مجاهدت قلیل‌مسلمانان بدر و احد و امثال آن، و مرارت‌های کمرشکن مهاجران در حبشه و مدینه، و ایثار و انفاق انصار رسول ا... ؛ و نه فقط حاصل کیاست و قدرت حکومت‌داری و تدبیر دنیوی خلفای راشدین و غیرراشدین بود، اما حالا که آن رنج‌ها به این گنج‌ها انجامیده بود عجیب نیست که کسان‌یی که با صلاح‌دید خلیفه، از این بهره‌ها متنعم می‌شدند همه‌ی فکر و ذکرشان حفظ این محبوبیت در چشم خلیفه بود تا رقبا آن را از دست‌شان نربایند و محرومان از این فتوحات هم شب و روز در فکر راه‌های کسب تقرب برای دست یاختن به این «فرصت‌ها» و جبران «عقب» افتادن خود بودند؛ و در این شرایط از دست معصوم علیه السلام چه برمی‌آمد جز نصیحت که ای مردم، دنیا گول‌تان نزند و چرب و شیرین دنیا از خاطرتان نبرد که این دنیا پل‌یی‌ست که باید از روی آن گذشت و رفت ...

***

در جامعه‌ی امروز ما هم «نعمت» کم نیست، اما آن‌چه بر نعمت فزونی یافته «حرص» است. آن که «دارد» نگران است که تورم و شرایط ملتهب اجتماعی و اقتصادی کشور از دست‌ش در نیاورد و طرفه آن که آن که «ندارد» و به قول دنیایی «عقب است» هم حرص می‌خورد که میزان عقب بودن‌ش چه‌طور روز به روز و ساعت به ساعت دارد بیش‌تر می‌شود!

و ما شیعیان چه‌قدر به نهج‌البلاغه محتاج و تا چه حد از آن غافل ایم!