سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاهى اندیشیدن، جهادى کار کردن

حل تمرین طراحی منبع تغذیه باک

تکرار صورت تمرین:

یک مبدل باک با فرکانس 1K هرتز از ورودی 20 ولتی تغذیه می‌شود. مقامت بار به ولتاژ متوسط 5 ولت با ریپل حداکثر 20m ولت نیاز دارد و ریپل پیک تو پیک جریان سلف حداکثر به اندازه‌ی 0.2 آمپر مجاز است. تعیین کنید (الف) ضریب وظیفه‌ی هدایت سویچ (ب) اندازه‌ی اندوکتانس سلف خروجی (پ) اندازه‌ی ظرفیت خازن خروجی (ت) ظرفیت جدید خازن خروجی اگر فرکانس سویچینگ به 10Kهرتز افزایش یابد (ث) بازه‌ی مجاز مقاومت خروجی برای حفظ شرایط CCM هدایت دایمی سلف. بند «ث» فقط برای دانشجویان کارشناسی لازم است.

حل تمرین طراحی مبدل باک

 

 


ظاهراً توفیق شهادت حاصل شد ... خداحافظ

این چند روز مجال‌یی پیش آمد کتاب «ققنوس فاتح» را بخوانم، چند روایت شفاهی از سرگذشت شهید «محسن وزوزایی» که آقای گل‌علی بابایی آن را تدوین کرده است. دیدم بد نیست شما هم در دانستن نکات زیر که من از این کتاب آموختم با من شریک شوید.

***

شهید وزوایی در سال 39 متولد شد، در سال 56 در رشته‌ی شیمی رتبه‌ی اول کنکور شد، در سال 59 به همراه سایر دانشجویان خط امام در اشغال سفارت آمریکا فعال بود و حداقل در یک نوبت در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی با خبرنگاران خارجی به زبان انگلیسی سخنگوی ایشان بود.

شهید محسن وزوایی

با آغاز جنگ به جبهه‌ی غرب شتافت و در روز چهارشنبه 02 اردیبهشت 61 فرمانده عملیات بازپس‌گیری ارتفاعات «بازی‌دراز» بود که 9 شبانه‌روز متوالی انجام شد و طی آن سه قله به ارتفاع‌های 1050 ، 1100 و 1150 متر فتح شده و حدود 500 نفر از نیروهای عراقی کشته شدند. تصرف قله‌ی اول همراه با به اسارت گرفتن 150 نفر فقط «با شش نفر» نیروی باقی‌مانده انجام شد که فرمانده این شش نفر هم از ناحیه‌ی گردن زخمی شده بود! و سپس این شش نفر به همراه 24 نیروی کمکی برای فتح قله‌های دوم و سوم اقدام کردند. دفعه‌ی بعد عصر روز 11 شهریور همان سال بود که در اثر اصابت تیر مستقیم تانک به‌شدت زخمی شد و تا آستانه‌ی شهادت رفت. در این شرایط با فک شکسته به‌اشاره‌ی چشم و ابرو قلم و کاغذ خواست و با یک دست سالم‌مانده‌ش سه جمله نوشت:

«ظاهراً توفیق شهادت حاصل شد. من این‌ها را به شما می‌سپارم، خداحافظ.»

اما او این بار هم بهبود یافت و به عنوان فرمانده گردان حبیب‌بن‌مظاهر تیپ 27 محمد رسول الله (ص) حضور موفق‌یی در حساس‌ترین بخش عملیات فتح‌المبین داشت. او در عملیات إلی بیت المقدس با آن که «یک سری ایرادهای جدی» نسبت به طرح مانور مرحله‌ی اول حمله داشت ولی نجیبانه از دستور نظامی اطاعت کرد. نیروهای او صبح دهم اردیبهشت 61 «در روشنایی روز و بدون داشتن جان‌پناه» مظلومانه در باتلاق گیر کردند و «در همین اثناء یک سری نیروی کماندویی عراقی ... این بچه‌های گرفتارشده در باتلاق را به رگبار بستند و تعدادیی از این برادرها به نحو مظلومانه‌یی آن‌جا قتل عام شدند. تلخ‌ترین صحنه ... آن بود که تعدادیی از بچه‌ها چون تا نزدیک زانو در آن زمین باتلاقی فرو رفته بودند و دفعتاً آن‌ها را به رگبار بسته بودند، ایستاده به شهادت رسیده و اجسادشان به همان نحو، سرپا مانده بود.»

بعد از آن، وقتی عراقی‌ها با پشتیبانی تانک و زره‌پوش آغاز به پیش‌روی کردند و آتش تیر مستقیم آن‌ها شدت یافت، شهید وزوایی پای بی‌سیم به تمام نیروهای‌ش دستور داد با تمام قوا و با فریاد الله اکبر به سوی تانک‌ها و زره‌پوش‌ها هجوم ببرند و در همین هجوم، خود هم به شهادت رسید.

***

خدا وی و همه‌ی جوانان برومندیی را که شجاعانه و در عین حال مظلومانه رفتند تا مجال زندگی و پیشرفت برای همه‌ی ایرانیان فراهم شود رحمت کند. گذشته از همه‌ی نکات ریز و درشت که همه تکان‌دهنده هستند؛ تکان‌دهنده‌ترین نکته برای من محاسبه‌ی سن این شهید بود که در هنگام شهادت تنها 22 سال داشت!

 

وقتی می‌بینم سن من خیلی تا دو برابر سن وی در هنگام شهادت، با آن کارنامه‌ی پرماجرا فاصله ندارد، و وقتی کارنامه و روحیات وی را با خیلی از جوانان 22 ساله‌ی امروز مقایسه می‌کنم؛ حس غریب‌یی پیدا می‌کنم. شهدا! جای‌تان خیلی بهتر از جای ماست، ولی این‌جا واقعاً جای شما خالی‌ست!


نمره درس تحلیل مدارهای الکتریکی - الکتروتکنیک

نمره‌ی درس تحلیل مدارهای الکتریکی ـ الکتروتکنیک رشته‌ی برق صنعتی دانشگاه علم و هنر امروز در سایت گلستان اعلام شد. نحوه‌ی محاسبه و جزئیات ارفاق‌های متعددیی که صورت گرفته است در جدول زیر آمده است. لازم به ذکر است که جریمه‌ی تقلب میان‌ترم دو نفر از دانشجویان بخشیده شده و ضمناً دو نفر از این دانشجویان در آزمون میان‌ترم شرکت نکرده بودند که به عنوان یک ارفاق اضافه، بر اساس نسبت نمره‌ی پایان‌ترم آن‌ها به میانگین، یک نمره‌ی متعارف به عنوان نمره‌ی میانگین آن‌ها منظور شده است (رنگ قرمز) و بالاخره خوب است به مفهوم عمیق ستون آخر هم دقت کنید! 

شماره دانشجو نمره‌ی میانترم از 20 نمره‌ی پایانترم از 20 نمره‌ی آزمون (تلفیق میانترم از 8 و پایانترم از 12) رساندن ماکزیمم نمره آزمون به 20 نمره‌ی کلاسی از صفر تا 20 نمره‌ی اعلام‌شده (ماکزیمم دو نمره‌ی آخر) نمره‌یی که اگر خدا هم بخواهد نهایی خواهد شد میزان ارفاق تا رسیدن به این نمره
90,114.1029 7.0 8.8 8.0 11.2 3.5 11.2 11.2 6.0
91,114.1026 5.5 4.4 4.8 6.7 4.5 6.7 9.4 4.6
91,114.1037 11.0 11.9 11.5 16.1 0.0 16.1 16.1 4.6
91,214.1003 2.5 5.9 4.6 6.4 4.4 6.4 9.3 4.7
91,214.1002 5.0 5.0 5.0 7.0 7.3 7.3 9.7 4.7
92,114.1052 4.5 4.1 4.2 5.9 7.6 7.6 9.8 5.6
92,114.1068 3.5 3.1 3.3 4.6 7.0 7.0 9.5 6.2
91,114.1088 4.5 5.3 5.0 7.0 3.2 7.0 9.5 4.5
91,114.1094 5.0 6.3 5.7 8.0 2.9 8.0 9.9 6.2
92,114.1099 5.0 10.6 8.4 11.7 7.0 11.7 11.7 3.3
92,114.1134 10.5 16.3 14.0 19.5 8.9 19.5 19.5 5.5
92,114.1141 7.5 7.2 7.3 10.2 8.2 10.2 10.2 2.9
92,114.1153 6.5 8.4 7.7 10.7 10.2 10.7 10.7 3.0
92,114.1163 5.0 6.3 5.8 8.0 5.1 8.0 9.9 4.2
92,214.1033 18.5 11.6 14.3 20.0 20.0 20.0 20.0 5.7
92,114.1188 11.5 11.6 11.5 16.1 7.4 16.1 16.1 4.6
91,214.1011 4.5 5.6 5.2 7.2 6.9 7.2 9.6 4.4

 


تولد ما هدیه خداست، و هدیه خدا اشتباه نیست

احسان عابدی

گری آرنولد از نگاه خود درباره دوارفیسم و معلولیت می‌گوید

گری آرنولد از نگاه خود درباره دوارفیسم و معلولیت می‌گوید

او «دوارفیسم» دارد، مشخصه‌ای که در خیابان، پارک، ساحل دریا و فروشگاه‌ها متمایزش از دیگران می‌کند. قامت «گری آرنولد» کوتاه‌تر از 147 سانتی‌متر باید باشد، هم‌اندازه کودک هفت هشت ساله‌ای با رشد معمول. این شرایطی‌ست که دوارفیسم یا عامل کوتاهی قد تعیین می‌کند، اما دوارفیسم راه دیگری نیز پیش پای گری می‌گذارد و او را به جنبش اجتماعی معلولین پیوند می‌دهد.

گری آرنولد، رئیس انجمن «آدم‌های کوتاه قد آمریکا» (Little people of America) و یکی از مدافعان حقوق معلولین در آمریکاست، چنان‌چه تابستان امسال رهبری رژه افتخار معلولین در شیکاگو را بر عهده داشت، رویدادی که از سال 2004 در این شهر پا گرفته و گویای تحولی بنیادین در رویکردها به مقوله معلولیت است.

می‌گوید: «نسل بعد از من که در آمریکایی بزرگ شده که قوانین حقوق مدنی آن از افراد معلول حمایت می‌کند،... معلولیت را به معنای وجود نقص در انسان‌ها نمی‌داند. نگاه این نسل به معلولیت و معلولین، نگاهی هویتی است و... از این رو خیلی‌ها اکنون با غرور و افتخار از معلولیت خود سخن می‌گویند.» در این نوشته گری آرنولد تجربه خود از دوارفیسم و تفکرش را در این باره شرح می‌دهد. 

***

گری، تو اکنون رئیس انجمن «آدم‌های کوتاه قد آمریکا» هستی و تلاش زیادی می‌کنی که نگاه جامعه را نسبت به دوارفیسم تغییر بدهی و شرایط زندگی را برای کسانی که دوارفیسم دارند، بهتر بکنی. ویدیوهای زیادی روی یوتیوب منتشر کرده‌ای که این نگاه را بازتاب می‌دهند و مطالب فراوانی هم نوشته‌ای که در رسانه‌های معتبری مثل هافینگتون پست چاپ شده‌اند. اما بگذار اول درباره احساس تو نسبت به دوارفیسم صحبت کنیم. می‌توانی این احساس را توصیف کنی؟

من دوارفیسم را نوعی از معلولیت می‌دانم و معتقدم مثل دیگر کسانی که معلولیتی دارند، افراد دارای دوارفیسم نیز گاهی برای رسیدن به اهدافی که دنبال می‌کنند از قبیل آموزش، کاریابی و فعالیت‌های اجتماعی، نیازمند حمایت هستند. ما این حق را داریم که مورد حمایت قرار بگیریم. به نظرم شباهت‌های افراد دارای دوارفیسم خیلی بیشتر از تفاوت‌هایشان با دیگرانی‌ست که نه دوارفیسم دارند و نه هیچ معلولیت دیگری. ما این حق را داریم که از فرصت‌های برابر با دیگر آدم‌ها برخوردار شویم و باز این حق را داریم که جزوی از این اجتماع باشیم و در فعالیت‌های اجتماعی مشارکت کنیم، مثل همه آدم‌های دیگر.

بنابراین آن‌چه «انجمن آدم‌های کوتاه قد آمریکا» در نظر دارد و برای آن تلاش می‌کند، رساندن این پیام به مردم آمریکاست که ما هم مثل بقیه هستیم، نیازهایمان شبیه هم است و می‌خواهیم مثل بقیه با ما رفتار شود. گاهی ممکن است ما به برخی لوازم خاص برای کمک، مثل چهارپایه، و برخی حمایت‌ها نیاز داشته باشیم، اما این به معنای آن نیست که جامعه باید با ما رفتار کاملا متفاوتی داشته باشد. 

موافقی که مسیر زندگی‌ات را با هم مرور کنیم؟ کودکی که دوارفیسم دارد، تازه تفاوت خود با دور و بری‌هایش را متوجه شده و احتمالا خودش را با آنها مقایسه می‌کند؛ و در مراحل بعدی مثل دوره نوجوانی که وارد جهان آدم بزرگترها می‌شود و واقعیت اجتماع را بیشتر درک می‌کند. همه این دوره‌ها برایت چطور گذشت؟

چند نکته درباره دوارفیسم

-دوارفیسم یک شرایط ژنتیک است که باعث کوتاه شدن قد انسان می‌شود به‌طوری که قد کسانی که دوارفیسم دارند، معمولا کوتاه‌تر از 147 سانتی‌متر، معادل 4 فوت و 10 اینچ، است. انجمن «آدم‌های کوتاه قد آمریکا» عنوان می‌کند که میانگین قد افرادی که دوارفیسم دارند حدود 122 سانتی‌متر است، اما به طور معمول، قد هر کدام آنها 85 تا 146 سانتی‌متر است.

-همین انجمن می‌گوید که بیش از 200 نوع دوارفیسم وجود دارد و حتی کسانی هستند که هیچ وقت به‌طور قطعی تشخیص دوارفیسم نگرفته‌اند، اگرچه شرایط جسمانی‌شان متفاوت از دیگران است. با این حال شایع‌ترین علت یا نوع دوارفیسم، شرایطی ژنتیک به نام آکوندروپلازیا است که حدود 70 درصد افراد با دوارفیسم را شامل می‌شود. در این نوع از دوارفیسم، دست‌ها و پاهای فرد، رشد نامعمولی دارند. میانگین قد این افراد نیز 121 سانتی‌متر است. ژن آکوندروپلازیا در سال 1994 توسط محققان دانشگاه کالیفرنیا کشف شده است.

-اکثریت کسانی که دوارفیسم دارند از شرایط سلامت خوبی برخوردارند، اما خیلی از آنها هم نیاز به برخی جراحی‌ها و مداخله‌های پزشکی برای رفع عوارض دوارفیسم دارند. مسائل ارتوپدیک در میان افراد دارای دوارفیسم نامعمول نیست و از جمله مسائل شایع میان آنان در سنین بزرگسالی، تنگی مجرای نخاعی است.

- بیش از 80 درصد افراد دارای دوارفیسم، والدین یا خواهران و برادرانشان قد و قامتی معمولی دارند. اگر هم پدر و هم مادر دوارفیسم نوع آکوندروپلازیا داشته باشند، باز احتمال 25 درصد وجود دارد که فرزند آنها قد و قامتی معمول داشته باشد.

-واژه «کوتوله» در زبان فارسی یا “Midget” در زبان انگلیسی برای توصیف افراد داری دوارفیسم، می‌تواند به شدت اهانت‌آمیز باشد، حتی اگر از روی سهو بیان شده باشد. در آمریکا به ویژه، کمپین تاثیرگذاری علیه کاربرد این واژه شکل گرفته است.

-یکی از وبسایت‌های مرجع دوارفیسم با عنوان Understanding Dwarfism می‌نویسد که اصطلاحاتی مانند «آدم‌های کوتاه قد»، «آدم کوچولوها» و «افراد دارای دوارفیسم»، اصطلاحات قابل قبولی هستند. بسیاری از افراد دارای دوارفیسم واژه دوارف را هم قبول دارند. با این حال خیلی از آنها اسم خودشان را به برچسب‌ها ترجیح می‌دهند.

-همین وبسایت اضافه می‌کند که خود دوارفیسم یک بیماری یا ضایعه نیست که درمان داشته باشد. خیلی از افراد دارای دوارفیسم زندگی‌های طولانی و موفقی دارند.

فکر می‌کنم از وقتی که یادم می‌آید، می‌دانستم که متفاوت هستم و آگاه بودم که دوارفیسم دارم. وقتی کم سن‌ و ‌سال بودم سعی می‌کردم تا آنجا که ممکن است همرنگ جماعت بشوم و همیشه نگران این بودم که مبادا با من رفتار متفاوتی بشود. سعی می‌کردم تا جایی که ممکن است کارهایی را که دیگران می‌کنند انجام بدهم. شاید در آن سنین به اندازه وقتی که بزرگ‌تر شدم نمی‌توانستم این مسئله را بپذیرم. از طرفی آدم خوش‌شانسی هم بودم، چون برادرم که دو سال از من بزرگ‌تر است و دوارفیسم هم ندارد، همیشه در مدرسه حامی من بود. این مسئله به من کمک زیادی می‌کرد و باعث می‌شد دیگرانی که برادرم را می‌شناختند، رفتار خیلی متفاوتی با من نداشته باشند. همین‌طور حمایت‌های او اجازه می‌داد که در مسائل مربوط به مدرسه یا فعالیت‌های ورزشی مثل همه دیگران مشارکت داشته باشم.

بنابراین می‌توانم بگویم که دوره کودکی‌ام تقریبا مثل دیگران گذشت تا بزرگ شدم و به نوجوانی رسیدم. آن موقع بود که نگاهم نسبت به دوارفیسم شروع به تغییر کرد و رفته‌رفته دوارفیسم را به عنوان نوعی از معلولیت پذیرفتم. شغلی هم در یک موسسه غیرانتفاعی مربوط به معلولان در شیکاگو داشتم که به من کمک کرد هویت خود را به عنوان کسی که معلولیتی دارد، بهتر بشناسم و معلولیت را به عنوان خصوصیتی ببینم که می‌توان به آن افتخار کرد چرا که معلولیت برای خود دارای فرهنگ، تاریخ و اجتماعی نیرومند است. به این نتیجه رسیدم که عضویت در این جامعه اتفاقِ خوبی است. اگرچه معلولیت آشکارا با دشواری‌هایی نیز همراه است، اما این مشکلات قابل مدیریت هستند یا می‌توان ماهیت آنها را تغییر داد. در حقیقت این ما نیستیم که باید خودمان را تغییر بدهیم. چیزی که باید تغییر کند نگرش آدم‌هاست و محیطی که در آن زندگی می‌کنیم.

تو دوارفیسم را نوعی معلولیت می‌دانی. آیا افراد دیگری هم که دوارفیسم دارند با این باور موافقند و دوارفیسم را در زمره معلولیت‌های جسمی به حساب می‌آورند؟ و یا نه، فکر می‌کنند دوارفیسم نوع دیگری از بودن است؟

اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. خیلی‌ها دوارفیسم را معلولیت نمی‌دانند چرا که واژه معلول تداعی‌کننده یک‌سری انگ‌های منفی‌ و کلیشه‌ها شده است. گاهی وقتی صحبت از معلولیت می‌شود، مردم این طوری فکر می‌کنند که فرد معلول قادر به انجام هیچ کاری نیست و نمی‌تواند به اندازه دیگران مفید و خوب باشد. برای همین خیلی‌ها که دوارفیسم دارند نمی‌خواهند چنین تصوری از آنها ایجاد شود، چرا که فکر می‌کنند آنها هم قادر به انجام هر کاری هستند که دیگران می‌توانند.

اما به نظرم این طرز فکر در حال تغییر است، به‌خصوص در میان کسانی که از من جوان‌تر هستند. آن نسل بعد از من که در آمریکایی بزرگ شده که قوانین حقوق مدنی آن از افراد معلول حمایت می‌کند، چنین نگاهی به معلولیت ندارد و فکر نمی‌کند که معلولیت به معنای وجود نقص و اشتباه در انسان‌هاست. نگاه این نسل به معلولیت و معلولین، نگاهی هویتی است و به آن به چشم یک جامعه نگاه می‌کند که تحت حمایت قوانین حقوق مدنی قرار دارد. از این رو خیلی‌ها اکنون با غرور و افتخار از معلولیت خود سخن می‌گویند. 

گری، تو به واژه‌ها حساس هستی و اینجا و آنجا نوشته‌ای که واژه‌ای مثل «کوتوله» (midget) خیلی آزارت می‌دهد. این حساسیت به واژه‌ها را ظاهرا خیلی‌ها درک نمی‌کنند و واژه‌هایی شبیه این را شکلی از واقعیت می‌دانند. تو چرا نسبت به این واژه‌ها این‌‌قدر حساسی؟

سوال سختی است. ما از کودکی با یک قطعه شعر بزرگ می‌شویم که نمی‌دانم با آن آشنا هستی یا نه. می‌گویند که «چوب‌ها و سنگ‌‌ها، استخوان‌های مرا می‌شکنند، اما واژه‌ها به من آسیبی نمی‌رسانند». این چیزی است که از کودکی به ما آموزش داده می‌شود. اما وقتی بزرگ‌تر می‌شویم درمی‌یابیم که واژه‌ها اتفاقا آسیب می‌رسانند. مردم شاید اعتقاد داشته باشند که این‌ها فقط کلماتی هستند که روی هوا گفته می‌شود و روی شخصیت ما تاثیری ندارند، اما من و خیلی‌های دیگر معتقدیم که نه، واقعا روی ما و شخصیتمان تاثیر دارند. حتی مهم‌تر از آن افکار دیگران نسبت به ما را هم شکل می‌دهند. مثلا همین واژه «کوتوله» (midget) را در نظر بگیرید. تاریخچه‌ای که در آمریکا پشت این واژه قرار دارد به آن بار منفی می‌دهد؛ یک‌جور طنز و استهزا در آن نهفته است، انگار که موضوع جوک باشد و بخواهد بگوید که این آدم‌ها به اندازه دیگران مفید و خوب نیستند. بنابراین، چنین واژه‌ای اگر چه فقط یک واژه است، اما از آنجا که به گروه خاصی از آدم‌ها اطلاق می‌شود، روی طرز فکر جامعه نسبت به این گروه تاثیر می‌گذارد.

البته گاهی هم گفته می‌شود که آدم‌ها لزوما واژه «کوتوله» را با نیت منفی به‌کار نمی‌برند و آن را فقط برای توصیف چیزی یا کسی به‌کار می‌برند که اندازه و قد و قواره‌اش «کوچک» است. اما حتی اگر این واژه با نیت آسیب رساندن به کسی هم به‌کار برده نشود، باز تاریخچه‌ای که پشت این واژه قرار دارد، باعث می‌شود که تاثیر منفی عمیقی بر جای بگذارد.

وقتی رسانه‌ها بحث جلوگیری از تولد کودک دارای دوارفیسم را موجه جلوه می‌دهند و تولد این کودکان را «تولد اشتباه» می‌نامند، یک ذهنیت و تفکر منفی برای مخاطبان خود ایجاد می‌کنند که انگار دوارفیسم شر و نکبتی است که باید از آن خلاص شد... اما راه‌حل این نیست که از دست این افراد به‌خصوص خلاص بشویم

?اتفاقا در یکی از نوشته‌های دیگرت گلایه کرده بودی که مردم گاهی به دوارفیسم نگاه تفریح‌‌آمیزی دارند و گو اینکه مشاهده کسانی که دوارفیسم دارند برایشان در حکم سرگرمی است. فکر می‌کنی دلیل آن همین نوع واژه‌ها باشد؟

بله، چنین تصوری دارم. به نظرم مردم قادر نیستند تاریخچه‌ای را که پشت این نوع واژه‌ها وجود دارد از افراد تفکیک کنند و این ذهنیت قبلی در برخوردشان با کسانی که دوارفیسم دارند، کاملا بازتاب پیدا می‌کند. به همین دلیل برای افراد دارای دوارفیسم سخت است که از موضع و موقعیتی برابر با دیگران با آنها ارتباط برقرار کنند.

شاید رسانه‌ای مثل سینما و یا تلویزیون در تثبیت این نگاه به دوارفیسم نقش داشته باشد. مثلا در کشور ما ایران، تا جایی که یادم می‌آید در فیلم و سریال‌های تلویزیونی همیشه نقش‌های حاشیه‌ای و پیش‌پاافتاده یا نقش‌های دلقک‌ مانند به آنها واگذار می‌شد؛ یک‌ جور کلیشه‌ای که همه از آن تابعیت کرده و کسی هم سعی نمی‌کند آن را تغییر دهد. در آمریکا این موضوع چگونه بوده است؟

موافقم با این حرف. به نظرم تلویزیون و رسانه‌ها تاثیر به‌سزایی دارند. از گذشته تا حالا کسانی که دوارفیسم داشته‌اند، بیشتر همین‌جور نقش‌ها را بازی کرده‌اند، نقش دلقک یا نقش‌های کمدی، و این مسئله در طرز فکر مردم درباره آنها تاثیر داشته است. تصور کن کسی که تا به حال هیچ برخوردی با افراد دارای دوارفیسم نداشته و شناختی هم از این امر ندارد، یکدفعه در خیابان مرا ببیند. او فقط تصاویری به ذهنش می‌آید که تا به حال در تلویزیون و سینما دیده، یک شخصیت دلقک که می‌شود با او شوخی کرد و دستش انداخت. در نتیجه من و هویت مرا با این شخصیت کمدی ربط می‌دهد و دیگر به دشواری می‌تواند مرا جدی بگیرد یا از موضع برابر با من برخورد کند.

اما شاید در بیست سال گذشته در آمریکا وضعیت تاحدی فرق کرده است. حالا آدم‌های بیشتری را در تلویزیون می‌بینیم که دوارفیسم دارند و آدم‌های معمولی هم هستند. خیلی از آنها در برنامه‌های رئالیتی تی‌وی شرکت می‌کنند و می‌بینیم که آنها هم درست مثل بقیه مردم یک زندگی عادی دارند.

این برنامه‌ها ذهنیت مردم نسبت به دوارفیسم را تغییر می‌دهد، برای این که آن‌چه مردم در این برنامه‌ها می‌بینند آدم‌های معمولی هستند نه یک شخصیت دلقک یا کسی که بتوان با او شوخی کرد و دستش انداخت.

می‌گویند که «چوب‌ها و سنگ‌‌ها، استخوان‌های مرا می‌شکنند، اما واژه‌ها به من آسیبی نمی‌رسانند». این چیزی است که از کودکی به ما آموزش داده می‌شود. اما وقتی بزرگ‌تر می‌شویم درمی‌یابیم که واژه‌ها اتفاقا آسیب می‌رسانند. مردم شاید اعتقاد داشته باشند که واژه‌ها فقط روی هوا گفته می‌شود و بر شخصیت ما تاثیری ندارد، اما من و خیلی‌های دیگر معتقدیم که نه، واقعا روی ما و شخصیتمان تاثیر دارد.

?گری، آیا خود تو از این که دوارفیسم داری راضی هستی؟ بگذار بحثم را جور دیگری مطرح کنم. یکی از یادداشت‌هایت به مسئله سقط جنین می‌پردازد. آنجا اعتراض کرده‌ای که این دیگر چه بحث تلخ و دردناکی است که باید از تولد نوزاد دارای دوارفیسم اساسا جلوگیری کرد. خب، کسانی که مدافع سقط جنین در این مورد هستند، احتمالا می‌گویند که خود آن نوزاد در آینده به خاطر دوارفیسم رنج می‌کشد و در ضمن، دوارفیسم هزینه‌های مالی زیادی را هم به گردن خانواده‌ها می‌گذارد و رنجشان را مضاعف می‌کند. اما استدلال تو در برابر آنها چیست؟

اگر دنیا ظرفیت پذیرش بیشتری داشت، خیلی از مسائلی که در زندگی افراد دارای دوارفیسم چالش محسوب می‌شوند، دیگر چالش‌برانگیز نبودند، فقط اگر که دنیا پذیراتر از آن‌چه که هست می‌بود و شرایط محیطی طوری بود که نیازهای ما را هم برآورده می‌کرد.

فکر می‌کنم راه‌حل این نیست که ما کیستی و هویت خودمان را تغییر دهیم، بلکه باید دنیای اطراف را تغییر داد و این امر نیز مستلزم ایجاد تغییر در نگرش‌ها و محیط مادی پیرامون است. در این صورت افراد دارای دوارفیسم و دیگر معلولیت‌ها می‌توانند خیلی راحت‌تر زندگی کنند.

به نظرم وقتی رسانه‌ها بحث جلوگیری از تولد کودک دارای دوارفیسم را موجه جلوه می‌دهند و تولد این کودکان را «تولد اشتباه» می‌نامند، یک ذهنیت و تفکر منفی برای مخاطبان خود ایجاد می‌کنند که انگار دوارفیسم شر و نکبتی است که باید از آن خلاص شد.

اما درباره بحث هزینه‌ها باید گفت که مگر فقط دوارفیسم در این دنیا هزینه‌ دارد. همه ما در زندگی‌مان هزینه‌های زیادی صرف خیلی از مسائل می‌کنیم، فارغ از این مسئله که چه کسی هستیم، و یکی از این هزینه‌ها هم مربوط به خدمات درمانی است.

دوباره می‌گویم، راه‌حل این نیست که از دست این افراد به‌خصوص خلاص بشویم، بلکه باید سیستم خدمات درمانی بوجود بیاوریم که همگانی باشد و همه افراد به‌طور برابر بتوانند به خدمات درمانی مناسب دسترسی داشته باشند.

حالا من دوباره برمی‌گردم به این سئوال که آیا از این‌که دورفیسم داری راضی هستی.

بله، راضی‌ام. من قصد ندارم که خودم را عوض بکنم. اگرچه با مشکلات زیادی مواجه می‌شوم، ولی ترجیح می‌دهم سعی کنم که دنیا را تغییر دهم و ظرفیت پذیرش جامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کنم بالا ببرم، جایی که افرادی مثل خودم و سایر کسانی که معلولیتی دارند بتوانند در موقعیت برابری با دیگران زندگی کنند. ترجیح می‌دهم این مسائل را تغییر بدهم تا اینکه هویت و کیستی خودم را عوض کنم. 


اوباما مایل به توافق با ایران نیست

www.middleeasteye.net
گرت پورتر، روزنامه‌نگار مستقل، پژوهشگر و تاریخنگار سیاست‌های امنیتی آمریکا، مؤلف «بحرانِ ساختگی: داستان ناگفته وحشت اتمی ایران» و آثار دیگر

چرا اوباما با ایران به توافق نخواهد رسید؟

معمولاً کسان‌یی که گفتگوها بر سر برنامه اتمی ایران و رفع تحریم های اقتصادی علیه آن کشور را دنبال می‌کنند، نظرشان این است که دولت آقای اوباما مایل است با ایران به توافق برسد. چنین توافقی با منافع واقعی ایالات متحده در امکان همکاری آشکار این کشور با ایران علیه دشمن مشترک یعنی گروه اسلامگرای «دولت اسلامی» همسویی دارد. این توافق همچنین می‌تواند یکی از مهمترین دستآوردهای سیاست خارجی آقای اوباما در طول دو دوره ریاست جمهوری‌اش باشد. اما قرائن زیر حکایت از آن دارد که دولت آمریکا به سازش‌های ضروری برای دست یافتن به یک توافق جامع با ایران گردن نخواهد گذاشت:

از طرفی، (1) نظام سیاسی و حقوقی ایالات متحده در بیش از دو دهه گذشته چنان تحت تأثیر منافع اسرائیل دگرگون شده که گذر از موانع برای رفع تحریم‌ها علیه ایران را به لحاظ سیاسی دشوارتر از رفع تحریم‌ها علیه کوبا کرده است.

از طرف دیگر، (2) دولت آقای اوباما به رغم اختلاف نظر با بنیامین نتانیاهو بر سر مذاکرات اتمی با ایران، تبلیغات اسرائیل در مورد برنامه پنهان جمهوری اسلامی برای تولید سلاح هسته‌ای و «فریب هسته‌ای» آن کشور را باور دارد. وندی شرمن، مذاکره کننده اصلی آمریکا در مذاکرات هسته‌ای با ایران در ماه اکتبر سال گذشته (مهر 1392) در کنگره گفت به ایران اعتماد ندارد چون «فریب بخشی از دی‌ان‌ای آن‌هاست.» (خانم شرمن مورد حمایت وارن کریستوفر، وزیر خارجه اسبق آمریکا و یک ضدایرانی تندرو بوده، و هیلاری کلینتون وزیر خارجه پیشین هم او را به معاونت وزارت خارجه برگزید.)

اما نکته مهم دیگر این است که (3) دولت اوباما احساس می‌کند هیچ مشوقی برای رسیدن به توافق با ایران ندارد، چون در شرایط فعلی هم بیشترِ آنچه را که می‌خواهد به دست آورده است.

***

گاهی اوقات، تأثیر ناگفته‌ها بیشتر از گفته‌هاست. جان کری وزیر خارجه در توضیح تمدید زمان مذاکرات هسته‌ای با ایران گفت: «در شرایطی که داریم به موفقیت نزدیک می‌شویم، و زمانی که دنیا به خاطر این برنامه امنیت بیشتری پیدا کرده، کنار کشیدن از آن حماقت محض است.» البته اشاره او به «برنامه اقدام مشترک» امضا شده از سوی گروه 5+1 و ایران در نوامبر 2013 (آذر 1392) بود، که قرار بود پلی موقتی باشد برای رسیدن به توافق جامع هسته‌ای.

به عبارتی، گفته‌های آقای کری توضیح واضحات بود. اما  نگفت که بدون دستیابی به توافق جامع، دست‌آوردهای موقت هم همه برباد خواهد رفت. آنچه که نگفت، این سؤآل واضح را  پیش کشید که مگر دولت آقای اوبامابه این امید بسته بوده که می‌تواند «برنامه اقدام مشترک» را به عنوان حربه‌ای برای دنبال کردن گفتگوها با ایران به کار گیرد تا زمانی که ایران تمام شرایط آمریکا را بپذیرد؟ و ظاهراً پاسخ این است که دولت آمریکا فرض را بر این گذاشته که ایران نهایتاً ناگزیر خواهد شد امتیازهای دیگری را هم که واشنگتن خواسته، بدهد – وگرنه مذاکرات دو سال دیگر هم کش پیدا می‌کند.

روزنامه پولیتیکو در گزارشی راجع به تصمیم به تمدید گفتگوهای اتمی، به محاسبات دولت در این باره پرداخته و نوشته «کلاً با این نظر که آقای کری وقتش را تلف می‌کند، یا تمدید مذاکرات مایه دلسردی است، مخالف است»، چون برنامه هسته‌ای ایران «در جایی که هست، متوقف شده و توافق آذر 1392 – که اندکی از تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را کاهش داد – جلوی روند آن را گرفته است.» مقامات همچنین استدلال کرده‌اند که زمان به نفع گفتگوهای آمریکا با ایران است «چون ادامه تحریم‌ها اقتصاد ایران را به سقوط می‌کشاند.»

همزمان، دیوید ایگنیشس، ستون نویس واشنگتن پست هم استدلال مشابهی را مطرح کرد و نوشت فشار اقتصادی «ظاهراً به نفع غرب» بر ایران اثر کرده، هر چند مذاکره‌کنندگان ایرانی هنوز آزادی لازم برای پذیرش شرایط آمریکا را ندارند.

آقای کری به این واقعیت اشاره کرده که آمریکا به «برگ آخر» – یعنی تحریم کامل ایران تا زمانی که به شرایط آمریکا گردن بگذارد – چسبیده، و گفته «وقتی به توافق برسیم، تحریم‌ها را لغو می‌کنیم»، که معنی‌اش این می‌شود که آمریکا اهرم فشار و چانه‌زنی با ایران را همچنان تا رسیدن به توافق در دست دارد.

موضع آقای کری بر این فرض متکی است که ایران نمی‌تواند میز مذاکره را ترک کند. گروهی مثل رابرت آینهورن در دولت آقای اوباما و بعضی از تحلیل‌گران سیاسی همچون گری سیمور از ادامه مذاکرات استقبال کردند چون می‌گفتند «حین انجام مذاکرات، برنامه اتمی ایران متوقف می‌ماند.»

اظهارات آقای سیمور و آینهورن بیانگر این است که دولت آقای اوباما انگیزه‌ای قوی برای درخواست‌ سختگیرانه کاهش عمده ظرفیت غنی سازی اورانیوم ایران دارد – درخواستی که بعید به نظر می‌رسد ایران به آن تن در بدهد. این همه پیش از سقوط بهای نفت بود، که فشار بر اقتصاد ایران را دوچندان کرد و اطمینان آمریکا را نسبت به موضع دیپلماتیکش بالاتر برد.

دشوار بتوان تصور کرد که دولت آقای اوباما از موضع سرسختانه‌اش کوتاه بیاید، مگر آن که در پایان مهلت تمدید شده فعلی، ایران از مذاکرات پاپس بکشد و تهدید کند که غنی‌سازی اورانیوم را – که برای جلب اعتماد غرب  متوقف کرده بود – از سر می‌گیرد.


نتایج آزمون منابع تغذیه خطی دانشگاه علم و هنر

آزمون میانترم منابع تغذیه (بخش منابع تغذیه خطی) در تاریخ 5 شنبه 04 دی 93 برگزار شد. سه نفر در این آزمون غایب بودند و نتایج حاضران از بارم 8 چنین است.

91,114.1032 3.7
90,114.1053 2.2
92,114.2009 6.2
90,214.2002 2.2
92,114.2013 3.4
91,114.2018 6.2
91,114.1071 2.7
92,114.2022 5.7
91,214.2004 4
91,114.1086 2
92,114.2028 4.8
91,114.2035 4.3
90,114.1123 1.7
92,114.2030 6.2
91,114.2041 1.6
91,214.2014 3.7
91,114.2047 6
90,114.1150 5.2
91,114.1114 4
91,114.2054 5.8
91,114.2058 5.1
91,114.2121 6.7
91,114.2079 4.6
90,114.2071 5.8
91,114.2083 5.4
91,114.2086 7.5
91,214.2009 2.5
91,114.2095 2.6
91,114.1193 2.4
92,114.2052 5.7
91,214.2013 5.5

راز جهانی شدن برند چینی لنوو

www.den.ir

مصاحبه‌ نشریه HBR با مدیرعامل شرکت لنوو
مترجم: مینا افروزی

برخی از مدیران عامل مانند فلاسفه عمل می‌کنند و برخی دیگر به نظر می‌آید که صرفا عاشق فروش اجناسشان هستند. «یانگ یوآن‌کینگ» مدیر 49 ساله شرکت لنوو (Lenovo)، غول کامپیوتری چین، از گروه دوم محسوب می‌شود و یکی از بهترین‌ها در نوع خود است.

یانگ، که در کشور خود در رشته کامپیوتر تحصیل کرده، در سال 2001 هنگامی که لیو جوآنژی، موسس شرکت به سمت ریاست هیات‌مدیره رسید، به‌عنوان مدیرعامل انتخاب شد. یانگ سه سال مدیرعامل شرکت بود و پس از آن به‌عنوان رئیس هیات‌مدیره جایگزین جوآنژی شد. این دو نفر طرح تحسین‌برانگیز کسب‌وکار کامپیوتر شخصی IBM را در سال 2005 مهندسی کردند. این طرح، به ناگاه لنوو (که پیش‌تر با نام Legend شناخته شده بود) را به سومین تولیدکننده بزرگ کامپیوتر در دنیا تبدیل کرد. در سال 2009 هنگامی که لنوو در اثر رکود جهانی دچار تزلزل شد، هیات‌مدیره از یانگ خواست دوباره مدیرعاملی را برعهده بگیرد؛ مقامی که تاکنون آن را حفظ کرده است.

یانگ با دنبال کردن یک استراتژی که شرکت آن را «محافظت و حمله» می‌نامد، همه چیز را متحول کرده است. این استراتژی عبارت است از: دفاع از بازار اصلی شرکت در کامپیوترهای شخصی و در عین حال حرکت به سوی حوزه‌‌های رشد جدید مانند موبایل و تکنولوژی ابری. در اوایل امسال شرکت دو تملک خیره‌کننده دیگر داشت؛ یکی خرید کسب‌وکار سرور نه‌چندان پیچیده IBM به ارزش 2.3 میلیارد دلار و دیگری خرید واحد موتورولا موبیلیتی گوگل (تولیدکننده دستگاه‌های موبایل) به ارزش 2.9 میلیارد دلار. 

یانگ به‌عنوان یک رهبر، بیشتر به علت تلاش‌هایش برای از بین بردن سلسه مراتب در شرکت لنوو و قدرت بخشیدن به کارمندان در هر مقامی و سخاوت کاملا علنی خود شناخته می‌شود. در سال 2012 او تصمیم گرفت بیش از نیمی از پاداش 5.2 میلیون دلاری خود را (و در سال 2013 بیش از سه چهارم پاداش 4.23 میلیون دلاری‌اش را) با کارمندان لنوو سهیم شود. در اینجا مصاحبه یانگ با آدی ایگناتیوس، سردبیر نشریه HBR در دفتر مرکزی شرکت لنوو واقع در کارولینای شمالی را می‌خوانیم:

***

• اخیرا لنوو در فروش جهانی کامپیوتر‌های شخصی رتبه نخست را کسب کرده است، مسلما این یک پیشرفت بزرگ محسوب می‌شود؛ ولی با توجه به تنزل تجارت جهانی کامپیوتر‌های شخصی آیا جای نگرانی نیز وجود دارد؟ 

تقریبا ده سال پیش هنگامی که ما کسب‌وکار IBM را خریداری کردیم، هرگز فکر نمی‌کردیم چنین اتفاقی رخ دهد. این رویایی است که به واقعیت تبدیل شده ‌است؛ ولی کاملا آگاه هستیم که دنیا در حال تغییر و تحول است. دیگر دوره کامپیوتر‌های شخصی گذشته است، اکنون عصر لوازم جانبی کامپیوتری است و به همین علت می‌خواهیم موفقیت در حوزه‌های دیگر را نیز به دست آوریم: موبایل، تبلت و سرورها. 

• فکر می‌کنید در دنیای لوازم جانبی کامپیوتر بزرگ‌ترین رقیبان شما چه کسانی هستند؟

مطمئنا اپل و سامسونگ. در حال حاضر ما رتبه سوم را داریم؛ ولی به طور قطع به این راضی نمی‌شویم و با گذر زمان آنها را به چالش می‌کشیم.

• چگونه بر شرکت‌های بزرگ و نوآور مانند اپل و سامسونگ غلبه می‌کنید؟

ما هم به همان اندازه نوآور هستیم و دستورالعمل موفقی داریم:

(1) استراتژی واضحی را دنبال و اجرا می‌کنیم؛
(2) الگوی کسب‌وکاری کارآمدیی داریم،
(3) در مورد محصولات و تکنولوژی‌مان ابتکار به خرج می‌دهیم و
(4) تیم و فرهنگ متنوعی داریم،
(5) نوآوری در خون ماست.

ما محصولاتی مانند ThinkPad را توسعه داده‌ایم که در بخش مشتری‌مداری و بازرگانی ما به یاد ماندنی شده است و همین‌طور با کامپیوترهای‌ شخصی و تبلت‌های Yoga، نوآوری را به فضای مشتری گسترش داده‌ایم.

• بسیار خب، ولی مشتریان از اپل به‌عنوان یک برند ایده‌آل سخن می‌گویند. لنوو چه چیزی را بهتر از اپل ارائه می‌دهد؟

ما می‌دانیم که چگونه نوآوری و کیفیت را به تعادل برسانیم. برای برخی از شرکت‌ها نوآوری به معنای محصول پرهزینه است. این فلسفه لنوو نیست. ما می‌خواهیم نوآوری برای بیشتر مشتریان‌مان مقرون به صرفه باشد. ما نیز کالاهای اختصاصی داریم، ولی هدف بیشتر محصولات ما در سطح مشتری است.

• اپل محصولات زیادی ندارد و نسبتا هم محدود است. لنوو برای بخش‌های مختلف محصولات فراوانی دارد. آیا قصد دارید برنامه خود را تغییر دهید؟

خیر، هدف ما این است که مشتریان را با پیشنهاد محصولات فراوان و قیمت‌های مختلف پوشش دهیم.

• به نظرتان در پنج سال آینده پرفروش‌ترین محصول شما چه خواهد بود؟

در حال حاضر کامپیوترهای شخصی 84 درصد کل کسب‌وکار ما را تشکیل می‌دهند. من فکر می‌کنم که این حوزه همچنان هسته مرکزی کار ما خواهد بود؛ به علاوه تبلت که بخش جدید این بازار محسوب می‌شود. ولی باور دارم که دو بازار دیگر، یعنی گوشی‌های هوشمند و کسب‌وکار بنگاهی، سریع‌تر از کامپیوترهای شخصی رشد خواهند داشت. پس در پنج سال آینده امیدوارم که شاهد کسب‌وکار کنترل شده‌ای باشیم. 

• اکنون از تصمیم شما در مورد خرید موتورولا از گوگل صحبت کنیم. چرا فکر می‌کنید که گوگل نتوانست در این زمینه به موفقیت برسد؟ 

چون سخت‌افزار نقطه قوت این شرکت نیست. گوگل یک کسب‌وکار اکوسیستمی است، با تبلیغات و برنامه‌ها و غیره. خرید موتورولا توسط این شرکت بیشتر به خاطر IP بود، به همین علت روی قسمت سخت افزار تمرکز نکرد. 

• معامله چگونه شکل گرفت؟

در سال 2012 درست بعد از اینکه گوگل موتورولا را خرید، در منزلم به همراه اریک اشمیت (مدیر اجرایی گوگل) در حال صرف شام بودیم که به او گفتم: «آیا واقعا فکر می‌کنی از پس یک کسب‌وکار سخت‌افزاری بربیایی؟ اگر نتوانستی فقط کافی است با من تماس بگیری تا من موتورولا را از تو بخرم.» یک سال و نیم بعد او با من تماس گرفت و خیلی سریع قراردادی را امضا کردیم.

• برای لنوو، موتورولا چه ارزشی دارد؟ به خاطر IP یا برندی که دارد؟

هر دو. در قاره آمریکا، برند بسیار مهم است. در چین هم همین‌طور؛ به‌رغم اینکه موتورولا چندان چیز قابل عرضه ندارد ولی ما تصمیم داریم این برند را به چین بازگردانیم. به همین دلیل، به این نوع IP به‌عنوان بازیگری جهانی، مخصوصا در تجارت‌های حرفه‌ای، نیاز داریم. به علاوه، موتورولا رابطه بسیار قوی با حامل‌ها و شبکه‌های خرده‌فروشی دارد. 

• شما همچنین کسب‌وکار سرور IBM را خریداری کرده‌اید. استراتژی شما در انتخاب اهداف تملک چیست؟

ما از روندی که به آن مثلثی می‌گوییم استفاده می‌کنیم. هنگامی که تصمیم می‌گیریم کسب‌وکاری را توسعه دهیم، این را در نظر می‌گیریم که آن کسب‌وکار:

(1)  به اندازه کافی بزرگ یا جذاب باشد؛
(2) با کار اصلی ما تناسب داشته باشد، و اینکه
(3) آیا منابعی برای جبران [شکست احتمالی خود به خاطر] نقاط ضعف خود داریم یا نه. 

• از لنوو اغلب به‌عنوان حفظ یک فرهنگ شرکتی سالم یاد می‌شود. راز آن چیست؟ 

ما روی سه عنصر تمرکز می‌کنیم. نخست فرهنگ مالکیت است: ما سعی می‌کنیم این قدرت را به دیگران بدهیم که برای خودشان فکر کنند و تصمیم بگیرند. هرکسی یک مهندس است. دوم فرهنگ تعهد است: اگر شما نسبت به چیزی تعهد داشته باشید باید آن را انجام دهید. و سوم فرهنگ پیشگام بودن است: ما افرادمان را تشویق می‌کنیم که بیشتر نوآور باشند.

• چگونه رفتار نوآورانه را ارتقا می‌دهید؟ آیا به خاطر آفریدن انگیزه‌های درست است؟

راه‌های زیادی برای این کار وجود دارد. برای مثال من هر از گاهی جلسه‌ای با گروه تحقیق و توسعه (R&D) شرکت دارم. در هر جلسه ما روی یک مساله تمرکز می‌کنیم. ممکن است راجع به یک محصول، خدمت یا تکنولوژی باشد. روش دیگر ازطریق بودجه است؛ مثلا ما 20 درصد بودجه شرکت را در اختیار اعضای تیم R&D قرار می‌دهیم تا بتوانند تصمیم بگیرند کدام قسمت‌ها نیاز به تمرکز و توسعه دارند.

• آیا تاکنون شکست آموزنده‌ای در لنوو داشته‌اید؟

بله، در اولین دوره‌ای که من به‌عنوان مدیرعامل مشغول به کار بودم، تصمیم گرفتم برای تنوع‌سازی از کسب‌وکار کامپیوترهای شخصی دور شویم. برای این کار مسیرهای مختلفی را طی کردیم: خدمات اینترنتی، سرویس آی‌تی، تولید قراردادی و تلفن. ما سعی کردیم که کارهای زیادی را همزمان انجام دهیم و در نتیجه از قابلیت اصلی‌مان غافل شدیم. این اشتباه من بود که با شکست مواجه شد. ولی یاد گرفتیم که چگونه روی پیدا کردن استراتژی صحیح فکر کنیم. 

• چرا در سال 2009 به‌عنوان مدیرعامل به لنوو برگشتید؟

من برگشتم چون که شرکت به من احتیاج داشت. هنگام بحران مالی 2009-2008 سطح عملکرد لنوو کاهش قابل‌توجهی داشت. در طول یک فصل ما 200 میلیون دلار از دست دادیم! شرایط بسیار خطرناکی بود. به همین دلیل چاره‌ای نداشتیم و هیات‌مدیره از من خواست دوباره این مسوولیت را به عهده بگیرم.

• شرکت‌های آمریکایی چه چیزهایی را می‌توانند درباره چگونگی انجام کسب‌وکار از شرکت‌های چینی یاد بگیرند و بالعکس؟

فکر می‌کنم که هر دو می‌توانند از ما بیاموزند، زیرا ما نه یک شرکت آمریکایی هستیم و نه چینی، بلکه جهانی هستیم. 10 مدیر ارشد شرکت ما از 6 کشور مختلف هستند.

• شنیده‌ام که لنوو مهاجران زیادی را استخدام نمی‌کند.

درست است، ما بیشتر روی استعدادهای محلی حساب باز می‌کنیم. این باعث می‌شود فرهنگی از اعتماد ساخته شود و به ما کمک می‌کند بازارها و صنایع گوناگون را بشناسیم. از میان 54 هزار کارمند ما در کل شرکت، تنها حدود 50 نفر چینی نیستند. 

• برخی تحلیلگران در مورد استراتژی «محافظت و حمله» شما می‌گویند که در قسمت «محافظت» اجرای خوبی دارید ولی «حمله» چندان قابل توجه نیست.

درست نیست. هنگامی که ما کسب‌وکار کامپیوترهای شخصی IBM را خریدیم، لنوو فقط سه میلیارد دلار ارزش داشت؛ اما امسال درآمد ما نزدیک به 40 میلیارد دلار است. اگر ما فقط در زمینه «محافظت» تلاش می‌کردیم، نمی‌توانستیم به چنین سطحی برسیم. در اصل ما فقط کسب‌وکار بازرگانی کامپیوترهای شخصی IBM را خریده بودیم؛ اما وقتی به‌عنوان مدیرعامل دوباره به شرکت بازگشتم، تصمیم گرفتیم به بخش کسب‌وکار مصرفی نیز پیشروی کنیم و در مدت پنج سال، رشد قابل‌توجهی به دست آوردیم. امروز در بازار گوشی‌های هوشمند چین رتبه دوم را داریم و در سطح جهان چهارم هستیم. اینها مثال‌های واضحی از استراتژی «حمله» است.

• مردم اغلب می‌گویند که هیچ شرکت چینی تاکنون جهانی نشده است، آیا فکر می‌کنید شما در حد اپل یا کوکاکولا جهانی شده‌اید؟

نمی‌توانم به طور حتم بگویم که موفق شده‌ایم، ولی در بین شرکت‌هایی که اصلیت آنها چینی است و اکنون جهانی شده‌اند پیشگام هستیم.

• شما و خانواده‌تان چندین سال پیش به کارولینای شمالی برای زندگی آمدید، بیشترین چیزی که شما را در ایالات متحده غافلگیر کرد چه بود؟

من تحت تاثیر سیستم آموزشی اینجا قرار گرفته‌ام. در چین کودکان بیشتر برای امتحان درس می‌خوانند تا نمره بالایی بگیرند. اینجا برای کودکان این انعطاف‌پذیری وجود دارد تا چیزی را که می‌خواهند، یاد بگیرند. من همچنین ارزش ایجاد تعادل بین کار و زندگی را در اینجا کشف کرده‌ام. در چین ما به دنبال چنین تعادلی نیستیم و فقط کار می‌کنیم.


حفظ منافع اقتصادی یک شرکت تعاونی مهمتر است یا سرنوشت جوانان؟

www.den.ir
احمد حج فروش
پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت 


بدون تردید اگر در جامعه‌ای فرصت‌های یکسان برای دسترسی عموم افراد به آموزش و پرورش رایگان و با کیفیت فراهم باشد می‌گوییم خوشا به حال چنین جامعه‌ای که در آن عدالت آموزشی حکمفرما است.

البته جمهوری اسلامی ایران از روزهای آغازین انقلاب اسلامی با احداث مدارس، اعزام معلم و تجهیزات آموزشی در محروم‌ترین نقاط شهر و روستا‌های کشور و جذب کودکان (اعم از دختر و پسر و شهری و روستایی) همه مساعی خود را در جهت برقراری عدالت آموزشی به‌کار برده است؛ با این حال وسعت کاستی‌ها و نیازهای جدید به حدی است که اگر چاره‌اندیشی نشود، فاصله دسترسی ما به اهداف چشم‌انداز 1404 دورتر و دورتر خواهد شد.

اما ما در این یادداشت به نقض عدالت آموزشی توسط عامل بازدارنده‌ای که از مهم ترین موانع عدالت آموزشی در جامعه است، خواهیم پرداخت. مانع مورد نظر در دوره آموزش متوسطه (15 تا 18 سالگی) که دوره حساس و بسیار مهمی است، بیشتر نمود دارد؛ زیرا شخصیت و منش جوانان در این دوره شکل می‌گیرد. دانش‌آموز از مرحله نوجوانی به جوانی قدم می‌گذارد و بلـوغ را تجـربه می‌کند و به‌ویژه دختران آماده ورود به زندگی جدید می‌شوند. استقلال خواهی و تصمیم‌گیری در آنها ظهور می‌یابد و خواهان خود پیروی وخودمختاری می‌شوند. در واقع این دوره سنی منطبق بر تحول حیات آدمی است که در بعد فردی و اجتماعی تغییرات زیادی در انسان رخ می‌دهد.

هدف آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران در دوره متوسطه تنها تربیت دانش‌آموزان برای ورود به دانشگاه نیست، بلکه اهداف دیگری از قبیل:
(1) اهداف اعتقادی و اخلاقی،
(2) کسب مهارت‌های زندگی،
(3) آمادگی برای ورود به بازار کار،
(4) تقویت روحیه حقیقت‌جویی،
(5) مطالعه و تعمیق تفکر و ابتکار،
(6) شناخت و هدایت استعدادهای دانش‌آموزان در جهت نیازهای کشور،
(7) شناخت ارزش کار و آمادگی برای اشتغال مولد و فراگرفتن حد اقل یک مهارت مورد نیاز جامعه
و... باید در این دوره مدنظر قرار گیرد.

ولی در شرایط کنونی، عامل بازداردارنده عدالت آموزشی (هیولای کنکور) تنها یک هدف را به آموزش و پرورش و دانش‌آموزان تحمیل کرده است و آن عبارت است از: « یادگیری ترفندها و حقه‌های تست‌زنی برای ورود به دانشگاه»؛ البته تقاضای بالای ادامه تحصیل، علاقه شدید بیشتر خانواده‌ها و جوانان برای ورود به دانشگاه هرچند برای کشورمان فرصت تلقی می شود با این حال تهدید «عامل بازدارنده عدالت آموزشی»  سبب شده هدف «ایجاد آمادگی برای ادامه تحصیل در آموزش عالی» سایه سنگین خود را بر سایر هدف‌ها بیندازد و عملا به‌عنوان تنها هدف و مقصد اصلی دوره متوسطه تلقی و پیگیری شود؛ در حالی که لازم است همه هدف‌های این دوره مد نظر قرار گیرد.
 
 آسیب‌های کنکور
تاثیر نامطلوب «عامل مورد نظر» که مانع رشداستعدادهاو خلاقیت نوجوانان و جوانان کشور شده است؛ به‌گونه‌ای است که حتی اگر همه نابرابری‌ها، محرومیت‌ها و تبعیض‌ها رفع شود ولی این «عامل ویرانگر» حذف نشود، باز هم عدالت آموزشی تحقق نمی‌یابد. 

تحقیقات متعدد انجام شده در زمینه آسیب‌های کنکور به‌عنوان مهم‌ترین «عامل بازدارنده عدالت آموزشی» نشان داده است، علاوه بر آسیب‌های روانی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی  آسیب‌های آموزشی و تربیتی زیادی به طور مداوم و پایدار به پیکر نظام تعلیم و تربیت و فکر و ذهن جوانان و برنامه‌های درسی وارد کرده است؛ به‌طوری که نظرات اکثریت نمونه آماری یکی از تحقیقات آموزشی (شرکت 629 نفر به طور تصادفی از میان دانش‌آموزان دوره پیش‌دانشگاهی، دانشجویان سال اول دانشگاه‌ها، دبیران و کارشناسان و مدیران واحد‌های آموزشی در نظرسنجی) نشان می‌دهد: کنکور، نه‌تنها سبب مغفول ماندن هدف‌های آموزش متوسطه شده بلکه با درجات زیاد و خیلی زیاد به همه عناصر برنامه درسی دوره متوسطه ( شامل: محتوای آموزشی، روش‌های یاددهی – یادگیری، شیوه‌های ارزشیابی از آموخته‌ها، وسایل و امکانات آموزشی و... ) آسیب رسانده است. به طوری که:

- کتاب‌های تست طبقه‌بندی شده جای محتوای آموزشی رسمی کتاب‌های درسی را گرفته.
- ترفند‌ها و حقه‌های تست‌زنی جایگزین روش‌های یاددهی – یادگیری فعال و خلاق شده.
- ارزشیابی‌های مرحله‌ای مدرسه و امتحانات نهایی با استفاده از سوالات تشریحی عمیق و باز مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته. 
- استفاده از تکنولوژی آموزشی و اطلاعات، مشاهده محیط‌های علمی و کاربردی به فراموشی سپرده شده.
- دبیرستان‌ها و مراکز پیش‌دانشگاهی قادر به برنامه‌ریزی برای تحقق اهداف این دوره‌ها نیستند.
- معلم و  دانش‌آموز فرصت ندارند به تفکر نقاد و تعمق درباره مطالب درسی و غیر درسی بپردازند.
- شرایط بحث گروهی و مشورت با یکدیگر فراهم نیست.
- نمی‌توانند برای آشنایی دانش‌آموزان با انواع شغل‌ها، از صاحبان مشاغل در مدرسه دعوت کنند.
- زمان اختصاص داده شده به تست‌زنی فرصت شناخت استعداد‌های گوناگون دانش‌آموزان را سلب کرده است.
- معلمان و مدیریت مدرسه نمی‌توانند آنها را به سمت استعدادهایشان و رشته‌های مناسب هدایت کنند. 
- فرصتی فراهم نیست که دانش‌آموزان را برای تحقیق در مسائل مورد علاقه درسی یا غیر درسی راهنمایی کنند.
- معرفی و شناساندن رشته‌های تحصیلی دوره‌های متوسطه نظری و فنی و حرفه‌ای از برنامه‌های مدرسه حذف شده است. 
- امکان بهره‌مندی مستمر از مشورت و راهنمایی مشاورتحصیلی و تربیتی فراهم نمی‌شود.
- زمانی برای شناساندن ارزش و قداست کار، حرفه و شغل به دانش‌آموزان اختصاص نمی‌یابد.
- فرصتی برای آنکه دانش‌آموزان را با نیاز‌های اشتغال در محل زندگی‌شان آشنا سازد، فراهم نمی‌شود. 
- شرایط بازدید از کارخانه‌ها و موسسات تولیدی، خدماتی و اداری برای دانش‌آموزان فراهم نیست.
- ابعاد عملی و کاربردی موضوع‌های درسی را نمی‌توانند برای دانش‌آموزان تشریح کنند. 
- مسائل تربیتی و اردوهای دانش‌آموزی به فراموشی سپرده شده است.
- استعداد و علاقه دانش‌آموزان شناخته نمی‌شود.
- حتی ورزش کردن هم تعطیل می‌شود.
- مهم‌تر آنکه درب آزمایشگاه‌های فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی و کارگاه‌های مختلف در رشته‌های گوناگون دراثر عدم امکان طرح سوال چهار گزینه‌ای از آزمایش‌ها در آزمون سراسری (همان عامل بازدارنده عدالت آموزشی) مسدود شده و دانش‌آموزان نمی‌توانند از طریق آزمایش کردن مفاهیم علمی را بهتر درک کنند. 

نتیجه مطالعه تطبیقی اطلاعات مربوط به روش سنجش و پذیرش دانشجو در دانشگاه‌های61 کشور جهان که در همان گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس (محمد رضا شجاعی و دیگران، 1384 ) منتشر شده است؛ نشان داد: سنجش و پذیرش داوطلبان ورود به تحصیلات دانشگاهی 79درصد کشورها بدون کنکور و تنها بر اساس سوابق تحصیلی است و شیوه سنجش و پذیرش دانشجو در کشورما منحصربه‌فرد است.

دانش‌آموزان طی 12 سال در مدارس جمعا بالغ بر 300 بار از طریق سوالات تشریحی (که نسبت به سوالات چند گزینه‌ای از مزایای بیشتری برخوردار است) مورد سنجش علمی (سنجش پیشرفت تحصیلی) قرار می‌گیرند و هیچ مرجعی به اندازه وزارت آموزش و پرورش صلاحیت سنجش دانش‌آموزان را ندارد، اما بی‌عدالتی آموزشی حکم می‌کند که سازمان سنجش تنها با یک آزمون سه ساعته که سالی یک‌بار برگزار می‌شود متولی سنجش پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان شود و از طریق این عامل بازدارنده عدالت آموزشی (که هیولایی جز کنکور نیست) نظام تعلیم و تربیت کشور را ناکارآمد سازد. 

مهم‌ترین مصداق بی‌عدالتی که از پیامدهای کنکور حاصل شده است این است که ثروتمندان و آنها که قادر به تامین هزینه کلاس‌های خصوصی ویژه کنکور فرزندان خود بوده‌اند با تلاش محدود و خرید ترفند‌ها و حقه‌های تست‌زنی (از طریق خدمات آموزشگاه‌های کنکور که به‌طور آشکار نمونه ترفندهای خودرا حتی از طریق سیمای جمهوری اسلامی به نمایش می‌گذارند) در دانشگاه‌های دولتی (و بسیاری ازآنان دررشته‌های پرطرفدار) پذیرفته می‌شوند و فرزندان اکثریت مردم که قادر به خرید آن خدمات نیستند به‌رغم سخت‌کوشی زیاد باید با پرداخت شهریه دردانشگاه‌های غیردولتی ادامه تحصیل دهند یا به علت ناتوانی در پرداخت شهریه ازادامه تحصیل منصرف شوند. آمار صندلی‌های خالی دانشگاه‌های غیردولتی و حذف بسیاری از رشته محل‌ها در سال‌های اخیر مربوط به این گروه داوطلبان است. در حالی که سوالات تشریحی امتحانات نهایی آموزش و پرورش ضعف‌های سوالات چهار گزینه‌ای را ندارد و خلق پاسخ باید توسط داوطلب انجام شود؛ در نتیجه ترفند و حقه‌پذیر نیست.  

کنکور؛ مانع عدالت آموزشی چرا سازمان سنجش قوانین حذف کنکور را اجرا نمی‌کند؟

بهانه‌جویی سازمان سنجش طی 7سال تمرد از اجرای قانون حذف کنکور و حتی پس از آن و تاکنون، تاکید براین نکته بوده که: «نمرات امتحانات نهایی آموزش و پرورش قابل تفکیک و تمییز نیست» و مدام تعداد زیاد معدل‌های یکسان20دانش‌آموزان را بهانه می‌کند که گاهی مطرح می‌شد بیش از بیست هزار نفر معدل20 وجود دارد که البته این ادعا هیچ‌گاه ثابت نشد. 

ازطرفی آن سازمان ادعا دارد که نمرات کنکور تفکیک شده است به طوری که می‌تواند ازطریق این نمرات رتبه هر داوطلب را تعیین کند. بنابراین، وقتی این 20ها (پس از معادل‌سازی با نمرات کنکورباتوجه به ضریب‌های مورد انتظار که باید هر ساله افزایشی و صعودی در سابقه تحصیلی اعمال شود) با نمرات تفکیک شده کنکور جمع شود، نتیجه قابل تفکیک خواهد بود. لذا بهانه سازمان سنجش درباره عدم امکان استفاده از نمرات تفکیک نشده آموزش و پرورش منتفی است. 

از سوی دیگر آموزش و پرورش هم‌اکنون امتحانات 11درس پایه سوم و 4 درس دوره پیش‌دانشگاهی رامطابق قانون سنجش و پذیرش دانشجو (مصوب مورخ 10/6/1392مجلس شورای اسلامی) به صورت سراسری، نهایی و استاندارد مطابق اصول سنجش و اندازه‌گیری و قوانین شورای عالی آموزش و پرورش برگزار می‌کند که در واقع امتحانات دو پایه از سه پایه دوره متوسطه را دربرمی‌گیرد لذا با اینکه تاثیر سوابق تحصیلی به موجب تبصره 4 ماده 5 قانون باید سالانه به صورت تدریجی و صعودی افزایش یابد و با اینکه این تبصره در قانون قبلی (مصوب 9/8/86 مجلس) نیز وجود داشت متاسفانه سازمان سنجش در 7 سال گذشته ضریب سابقه تحصیلی را در حداقل ضریب 25درصد متوقف کرده و بار دیگر با بهانه‌های واهی و تفسیر خود رای از قانون عملا قانون جدید را هم زیر پا گذاشته است.

این تردید وجود دارد که قرار است کسب و کار پررونق چند هزار میلیاردی سازمان سنجش (که از کنکورهای آزمایشی متعدد با حضور داوطلبان میلیونی و سود قابل توجه حاصل از فروش کتاب‌های تست طبقه‌بندی شده به دست می‌آید) تا ابد باقی بماند. باتوجه به اینچنین درآمدهایی که ممکن است باحذف کنکور از سفره سازمان سنجش حذف شود، آیا نمی‌توان تردید کرد که این درآمدها مانع اصلی تمرد سازمان از اجرای قانون است؟

از سوی دیگر نمی‌توان تردید کرد که علت پشتیبانی وزارت علوم از تخلفات سازمان سنجش و توجیه کردن تمرد این سازمان ازاجرای قانون حذف کنکور (طی سال‌های 1386تا1392) به خاطر بهره‌مندی آن وزارتخانه ازاین درآمدها بوده است؟ سوال دیگر این است که چرا تاکنون گزارشی از چگونگی مصرف درآمد‌های شرکت تعاونی کارکنان سازمان سنجش (که از کارکنان دولت، ساختمان و امکانات دولتی بهره‌مند می‌شود) منتشر نشده است ؟

یکی از بنیاد‌های کنکور که آگهی‌هایش  هرروز از رسانه ملی پخش می‌شود و همکارسازمان سنجش است، نیمی از درآمد خود را وقف عام کرده و تاکنون 176 مدرسه و کتابخانه به ویژه در مناطق محروم کشورساخته وبیش از 260 هزار دانش‌آموز مستعد را بورسیه کرده است. یک سوال جالب این است که سازمان سنجش با درآمدی که از شرکت تعاونی‌اش به‌دست می‌آورد چقدر به کمک آموزش و پرورش آمده و چند مدرسه و کتابخانه ساخته است؟ یا این سازمان از محل درآمد کنکورهای آزمایشی ارشد و دکتری، چند کتابخانه و نمازخانه در دانشگاه‌های مناطق محروم ساخته و چند دانشجوی مستعد را بورسیه کرده است ؟ 

جای شگفتی است که اکنون ارزش نتایج کنکوری که تنها یک روز در سال و در سه ساعت برگزار می‌شود سه برابر ارزش نتایج امتحاناتی است که طی دو سال ظرف حدود 30 روز و در مدتی حدود 25 ساعت (15 درس هر درس به‌طور متوسط طی 2- 5/1 ساعت) برگزار می‌شود (ضریب کنکور 75 درصد و ضریب سابقه تحصیلی 25 درصد!!!). شگفت‌تر اینکه آموزش و پرورش نیز در دام 90 درصد قبولی بدون کنکور دانش‌آموزان که توسط سازمان سنجش تبلیغ می‌شود قرار گرفته و از طریق رسانه‌ها به اصطلاح خبر خوش به مردم می‌دهد که: در حال حاضر، پذیرش 90 درصد پذیرفته‌شدگان دانشگاه‌های آزاد، غیردولتی و پیام نور بدون کنکور انجام می‌شود!

متاسفانه هر اندازه وزارت آموزش و پرورش در دولت پیشین در شتابزدگی و کارهای غیرکارشناسی راه افراط را طی می‌کرد، آموزش و پرورش در دولت یازدهم در ایستایی و کُندی امور، راه تفریط را طی می‌کند، ضمن آنکه مرکز سنجش این وزارتخانه با تسلیم شدن در برابر تمرد از قانون سازمان سنجش و اعلام رسمی منویات آن سازمان عملا به شعبه راکد آن سازمان بدل گشته است.

 سه پیشنهاد اجرایی

1- از آقای دکترروحانی رئیس‌جمهور محترم درخواست می‌شود ضمن تاکید به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برای اجرای دقیق قانون سنجش و پذیرش دانشجو (مصوب مورخ10/6/1392مجلس شورای اسلامی) به ویژه اجرای دقیق تبصره 4 ماده 5 قانون (که به مدت 7سال بدون دلیل موجه مغفول مانده است)، بودجه، امکانات و شرایط لازم در انجام وظایف آموزش و پرورش در اجرای این قانون را فراهم نمایند.  

2- از آقای دکتر محمد فرهادی، وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری (که از آسیب‌های کنکور بر نظام آموزش و پرورش، جوانان و خانواده‌های آنان آگاه است  و به‌خوبی می‌داند کنکور مهم‌ترین عامل ناکارآمدی برنامه‌های درسی و تربیتی در مدارس است)، انتظار می‌رود از خطای سازمان سنجش جلوگیری کند و اجازه ندهد این خطا که به مدت هفت سال در دو دولت گذشته تکرار شده است، در دولت تدبیر و امیدِ قانون‌گرا ادامه یابد. در هر صورت حفظ منافع اقتصادی یک شرکت تعاونی نباید به بهای عدم اجرای قانون تمام شود؛ ضمن آنکه در اثر عدم توجه به قانون مورد نظر، ممکن است نظام تعلیم و تربیت و سرنوشت جوانان و خانواده‌های آنها بیش از پیش آسیب ببیند.

3- به‌نظر می‌رسد، وقت آن رسیده که نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی اولا- نقش نظارتی خود را ایفا نموده و با متمردان از قانون برخورد کرده و شرایطی فراهم نمایند که با صراحت قانونی سهم (ضریب) سابقه تحصیلی در کنکور سال 1394 از 25 درصد به 50درصد، در سال 95 به 75 درصد و در سال 96 به100درصد ارتقا یابد. به این ترتیب نمایندگان کار نیمه‌تمام خود را در این قانون به پایان خواهند رساند و با حذف کامل این «عامل بازدارنده عدالت آموزشی» که در سال 96 تحقق می‌یابد، هیولای کنکور را برای همیشه از سرزمین جمهوری اسلامی ایران محو و نابود خواهند ساخت. 

ان شاءالله که این خدمت آنان مرضی درگاه حق تعالی قرار خواهد گرفت.


آئودی دو خودرو برقی میسازد

www.den.ir

برند لوکس آئودی برای عقب نماندن از رقبایی مانند تلسا موتورز و بی ام و، قصد دارد تا سال 2018 دو خودروی برقی بسازد. روپرت استادلر، مدیرعامل آئودی به نشریه آلمانی فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ گفت: عرضه یک خودروی اسپورت برقی و یک خودروی اسپورت اکتیویتی (SAV) در دست انجام است. خودروی اسپورت اکتیویتی یک خودروی چهار چرخ است که می‌تواند با باتری پر بیش از 500 کیلومتر حرکت کند. بر اساس گزارش رویترز، مدیرعامل آئودی همچنین در این مصاحبه خاطرنشان کرد برنامه این خودروساز برای طراحی خودروی برقی و فناوری‌های دیجیتالی به این معنا است که تا سال 2019 دو میلیارد یوروی دیگر به سرمایه‌گذاری‌های این برند اضافه خواهد کرد. بودجه سرمایه‌گذاری آئودی که زیرمجموعه فولکس واگن است، به 22 میلیارد یورو بالغ می‌شود.